اثری با خوانندگی بهرام گودرزی و آهنگسازی مهیار فیروزبخت و شعری از میرعلی مشتاقاصفهانی اجرا شده با گروه رودکی در سال 1375
مخوان ز دیرم به کعبه زاهد، که برده از کف دل من آنجا
به ناله مطرب، به عشوه ساقى، به خنده ساغر، به گریه مینا
ربوده مهرى چو ذره تابم، از آفتابى در اضطرابم
که گر فروغ اش به کوه تابد ز بیقرارى درآید از پا
به عقل نازى حکیم تا کى، به فکرت این ره نمیشود طى
به کنه دانش خرد برد پى، اگر رسد خس به قعر دریا
چو نیست بینش به دیده دل، رخ ار نماید حقیت چه حاصل
که هست یکسان، به چشم کوران، چه نقش پنهان چه آشکارا
مخوان ز دیرم به کعبه زاهد، که برده از کف دل من آنجا
به ناله مطرب، به عشوه ساقى، به خنده ساغر، به گریه مینا
ربوده مهرى چو ذره تابم، از آفتابى در اضطرابم
که گر فروغ اش به کوه تابد ز بیقرارى درآید از پا
به عقل نازى حکیم تا کى، به فکرت این ره نمیشود طى
به کنه دانش خرد برد پى، اگر رسد خس به قعر دریا
چو نیست بینش به دیده دل، رخ ار نماید حقیت چه حاصل
که هست یکسان، به چشم کوران، چه نقش پنهان چه آشکارا
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه