تصنیف ماهور ساخته مهیار فیروزبخت سال 1364
مفروشید کمان و زره و تیغ، جوان را
که سزا نیست سلاحی به جز این تیغ زنان را
چه کند بنده ی صورت کمر عشق خدا را
چه کند بد دل مسکین سپر و گرز گران را
منشین با دو سه ابله که بمانی ز چنین ره
تو ز مردان خدا جو صفت جان و جهان را
سوی آن چشم نظر کن که بود مست تجلی
که در آن چشم بیابی گهر عین و عیان را
سوی آن چشم نظر کن که بود مست تجلی
که در آن چشم بیابی گهر عین و عیان را
تو در آن سایه بنه سر که شجر را کند اخضر
که بدان جاست مجاری همگی امن و امان را
چو کرم دست تو گیرد بنه این بخل و حسد را
چو یقین صید تو گردد بدران تیر و کمان را
سوی حق چون بشتابی تو چو خورشید بتابی
اگر این سود بیابی چه کنی سود و زیان را
منشین با دو سه ابله که بمانی ز چنین ره
تو ز مردان خدا جو صفت جان و جهان را
مفروشید کمان و زره و تیغ، جوان را
که سزا نیست سلاحی به جز این تیغ زنان را
چه کند بنده ی صورت کمر عشق خدا را
چه کند بد دل مسکین سپر و گرز گران را
منشین با دو سه ابله که بمانی ز چنین ره
تو ز مردان خدا جو صفت جان و جهان را
سوی آن چشم نظر کن که بود مست تجلی
که در آن چشم بیابی گهر عین و عیان را
سوی آن چشم نظر کن که بود مست تجلی
که در آن چشم بیابی گهر عین و عیان را
تو در آن سایه بنه سر که شجر را کند اخضر
که بدان جاست مجاری همگی امن و امان را
چو کرم دست تو گیرد بنه این بخل و حسد را
چو یقین صید تو گردد بدران تیر و کمان را
سوی حق چون بشتابی تو چو خورشید بتابی
اگر این سود بیابی چه کنی سود و زیان را
منشین با دو سه ابله که بمانی ز چنین ره
تو ز مردان خدا جو صفت جان و جهان را
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه