تصنیف در فضای موسیقی دستگاهی
من آن باغ زرد از فراق بهارم
چو رودی پریشان قراری ندارم
نه شوقی نه شوری نه سنگ صبوری
که از درد دوری بگویم
جهانم تو بودی به دنبالت ای جان
کجای جهان را بجویم
دریغا ز بختم من آن تک درختم
که راهی به دریا ندارد
اسیر خزانم که ابر بهاری به حالم نگرید نبارد
عاشق تو دردش درمان ندارد
شام غمش هرگز پایان ندارد... ندارد... ندارد
بگو بی تو مجنون چه کند
بگو با دل خون چه کند
ای ماه تابانم بی تو سرگردانم شمعی در طوفانم
درین شبهای خاموش
من آن تنهای دلتنگم
خیالت باشد آسوده که من با غصه میجنگم
کی در غم تو پیش کسی گریه کنم
کوشانه تو تا نفسی گریه کنم
تو رفتی ندیدی مرا از غصه لبریز
بهارا، بهارا امان از دست پاییز
بگو بی تو مجنون چه کند
بگو با دل خون چه کند
من آن باغ زرد از فراق بهارم
چو رودی پریشان قراری ندارم
نه شوقی نه شوری نه سنگ صبوری
که از درد دوری بگویم
جهانم تو بودی به دنبالت ای جان
کجای جهان را بجویم
دریغا ز بختم من آن تک درختم
که راهی به دریا ندارد
اسیر خزانم که ابر بهاری به حالم نگرید نبارد
عاشق تو دردش درمان ندارد
شام غمش هرگز پایان ندارد... ندارد... ندارد
بگو بی تو مجنون چه کند
بگو با دل خون چه کند
ای ماه تابانم بی تو سرگردانم شمعی در طوفانم
درین شبهای خاموش
من آن تنهای دلتنگم
خیالت باشد آسوده که من با غصه میجنگم
کی در غم تو پیش کسی گریه کنم
کوشانه تو تا نفسی گریه کنم
تو رفتی ندیدی مرا از غصه لبریز
بهارا، بهارا امان از دست پاییز
بگو بی تو مجنون چه کند
بگو با دل خون چه کند
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
