تصنیف در فضای موسیقی دستگاهی
نه کسی آید به برم، نه زکس باشد خبرم
به خدا هرجا گذرم ،تو جلوه گری
سوی تو آورده دلم، به بلا خو کرده دلم
به غمت پرورده دلم، ای رشک پری
به خدا دلخواه منی، به شب من ماه منی
زچه رو جانکاه منی ،صبرم ببری
تو مرو از محفل من، دل من شد قاتل من
تو مجو از این دل من، دیوانه تری
چون برق بلایی! در خرمن مایی، به بلا کشیم چو بیایی
از آفت جانم، دوری نتوانم !تو بگو؟ تو بگو؟ چه بلایی
نقش رخت نرود، نفسی از یادم
از چه به گوش دلت ،نرسد فریادم
چو برای تو زنده منم، به هوای تو زنده منم
تا کی عاشق زاربلاکش تو بسوزد ،از غم عشق و آتش تو
دردا دل به تو بستم و غافل از این که
آتشین بوداین عشق سرکش تو
خونم را میریزی ،تو با رقیب من آمیزی
زمن چو بخت من بگریزی، زآه من نمیپرهیزی
ماه منی ،تو آرزوی دلخواه منی ،اگر چه عشق جانکه منی
جدا زمن کجایی، گرنفسی به درد بیکرانم برسی،
نمی دهی دل خودبه کسی، اگر چه بی وفایی
نه کسی آید به برم، نه زکس باشد خبرم
به خدا هرجا گذرم ،تو جلوه گری
سوی تو آورده دلم، به بلا خو کرده دلم
به غمت پرورده دلم، ای رشک پری
به خدا دلخواه منی، به شب من ماه منی
زچه رو جانکاه منی ،صبرم ببری
تو مرو از محفل من، دل من شد قاتل من
تو مجو از این دل من، دیوانه تری
چون برق بلایی! در خرمن مایی، به بلا کشیم چو بیایی
از آفت جانم، دوری نتوانم !تو بگو؟ تو بگو؟ چه بلایی
نقش رخت نرود، نفسی از یادم
از چه به گوش دلت ،نرسد فریادم
چو برای تو زنده منم، به هوای تو زنده منم
تا کی عاشق زاربلاکش تو بسوزد ،از غم عشق و آتش تو
دردا دل به تو بستم و غافل از این که
آتشین بوداین عشق سرکش تو
خونم را میریزی ،تو با رقیب من آمیزی
زمن چو بخت من بگریزی، زآه من نمیپرهیزی
ماه منی ،تو آرزوی دلخواه منی ،اگر چه عشق جانکه منی
جدا زمن کجایی، گرنفسی به درد بیکرانم برسی،
نمی دهی دل خودبه کسی، اگر چه بی وفایی
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه