چند تصنیف ساخته ی هومن مهدویان
نوازندگان
شروین مهاجر (کمانچه)
هومن مهدویان (عود/سه تار)
زکریا یوسفی (دف)
محسن پوربخت (سنتور)
سحر ابراهیمی (قانون)
مسعود پوربخت (تنبک)
سهیل پیغمبری (کلارینت)
نوازندگان
شروین مهاجر (کمانچه)
هومن مهدویان (عود/سه تار)
زکریا یوسفی (دف)
محسن پوربخت (سنتور)
سحر ابراهیمی (قانون)
مسعود پوربخت (تنبک)
سهیل پیغمبری (کلارینت)
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
5:32كو محرمي تا حرمت تهايي ام را بشكند شايد حريم سينه ي سودايي ام را بشكند اي كاش مي آمد كسي با دست گرم آشتي تا كه سكوت خسته ي تنهايي ام را بشكند رويين تني كو تا مگر از ديو شب بستاندم پس شيشه ي عمر شب غمزايي ام را بشكند در زمهرير زجرها زنجيرها را بگسلد وانگه طلسم صولت سرمايي ام را بشكند چنگي به آهنگي زند بر سينه ام چنگي زند باشد كه صد جاي دل هرجايي ام را بشكند (احمد اسداللهي)
-
5:16تكنوازي سه تار
-
4:41عشقت آتش به دل كس نزند تا دل ماست كي به مسجد سزد آن شمع كه در خانه رواست به وفايي كه نداري قسم اي ماه جبين هر جفايي كه كني بر دل ما عين وفاست اگر از ريختن خون منت خرسندي است اين نه خون است بيا دست در او زن كه حناست من گرفتار سيه چرده ي شوخي شدهام كه به من دشمن و با مردم بيگانه صفاست يوسف از مصر سفر كرد و بدينجا آمد گو به يعقوب كه فرزند تو در خانه ي ماست روزي آيم به سركوي تو و جان بدهم تا بگويند كه اين كشته ي آن ماه لقاست اگرت يار جفا كرد و ملامت راهب غم مخور دادرس عاشق مظلوم خداست (ملك الشعرا بهار)
-
3:54ايران من ايران من اي سرزمين رازها اي پرچمت افراشته بالاتر از پروازها تو داغدار لاله ها ققنوس شهر آتشي در خاطر آلاله ها تو يادگار آرشي از هر ديارت مرد و زن در راه تو جان داده اند شعر بلند عشق را همواره بر لب رانده اند قطره به قطره اشك را جاري تر از باران شدند عرصه به عرصه عشق را تفسيري از ايمان شدند اي شور پنهان غزل اي عشق پاكت پر شرر اي خطه ي ايران زمين نامت درخشان چون سحر ايران من ايران من مي خواهمت با روح و تن جان مي فشانم بي دريغ در راه پاكت اي وطن (سعيد عاشقي)
-
4:21تو مي روي و دل ز دست مي رود مرو كه با تو هر چه هست مي رود كجا توان گريخت زين بلاي عشق كه بر سر من از الست مي رود نمي خورد غم خمار عاشقان كه جام ما شكست و مست مي رود از آن فراز و اين فرود غم مخور زمانه بر بلند و پست مي رود شب غم تو نيز بگذرد ولي درين ميان دلي ز دست مي رود (سايه)
-
2:43
-
4:42اي دريغا چه گلي ريخت به خاك چه بهاري پژمرد چه دلي رفت به باد چه چراغي افسرد هر شب اين دلهره ي طاقت سوز خوابم از ديده ربود هر سحر چشم گشودم نگران چه خبر خواهد بود سرنوشت دل من بود درين بيم و اميد آه اي چشمه نوشين حيات اي اميد دلبند گرچه صد بار دلم از تو شكست هيچ گاه از لب نوشت نبريدم پيوند آخر اي صبحدم خون آلود آمد آن خنجر بيداد فرود شش ستاره به زمين در غلتيد شش دل شير فروماند از كار شش صدا شد خاموش بانگ خون در دل ريشم برخاست پر شدم از فرياد هفتمين اختر صبح سياه دل من بود كه بر خاك افتاد (سايه)
-
4:42پشتگرمي به چه بودت كه شكفتي گل يخ وندر آن عرصه كه سرما كمر سرو شكست نازكانه تن خود را ننهفتي گل يخ سركشي هاي تبارت را اي ريشه به خاك تو چه زيبا به زمستان ها گفتي گل يخ تا سر از سنگ برآوردي دلتنگ به شاخ از كلاغان سيه بال چه ديدي و شنفتي گل يخ آمدي عطر وفا آوردي همه افسانه ي بي برگ و بري ها را رُفتي گل يخ چه شنفتي تو در اين غمزده باغ كه چو گل ها همه خفتند ، تو بيدار نخفتي گل يخ راستي را كه چه جانبخش به سرماي سياه شعله گون در نگه دوست شكفتي گل يخ (سياوش كسرايي)
کاربر مهمان