موسیقی ملی اجرای گروه هفت خان
سرپرست و آهنگساز: ذبیح الله وحید
خواننده: مجید وحید
نقال: زنده یاد مرشد ولی الله ترابی
نوازندگان:
مجید حسابی: تنبک
میثاق مهرپور: عود
حسین مرتهب: نی
کمال الدین فاطمی: سنتور
فرشته تاجمیر ریاحی: تار
مهدی زیدی: تار
امیرحسین مختاری: قانون
حسین قربانی: ضرب زور خانه، دف
محمد افشار پور: دف
رضا شفیعی: بم قیچک
پرک رضایی: بم تار
الهه خالصی: بم سنتور
سرپرست و آهنگساز: ذبیح الله وحید
خواننده: مجید وحید
نقال: زنده یاد مرشد ولی الله ترابی
نوازندگان:
مجید حسابی: تنبک
میثاق مهرپور: عود
حسین مرتهب: نی
کمال الدین فاطمی: سنتور
فرشته تاجمیر ریاحی: تار
مهدی زیدی: تار
امیرحسین مختاری: قانون
حسین قربانی: ضرب زور خانه، دف
محمد افشار پور: دف
رضا شفیعی: بم قیچک
پرک رضایی: بم تار
الهه خالصی: بم سنتور
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
12:56ستايش كنم ايزد پاك را كه گويا و بينا كند خاك را خداوند كيوان و گردان سپهر فروزنده ماه و ناهيد و مهر خداوند هستي و هم راستي نخواهد ز تو كژي و كاستي ز گردنده خورشيد تا تيره خاك دگر باد و آتش همان آب پاك به هستي يزدان گواهي دهند روان ترا آشنايي دهند قضا زآسمان گر فرو هشت پر همه عاقلان كور گردند و كر هر آنگه كه خشم آورد بخت شور شود سنگ خارا به كردار مور كنون رزم سهراب و رستم شنو دگر ها شنيدستي اين هم شنو يكي داستان است پر آب چشم دل نازك از رستم آيد به خشم
-
13:21به مادر خبر شد كه سهراب گرد به تيغ پدرخسته گشت و بمرد خروشيد و جوشيد و جامه دريد به زاري بر آن كودك نارسيد بر آورد بانگ و غريو و خروش زمان تا زمان زو همي رفت هوش همي گفت كي جان مادر كنون كجايي سرشته به خاك و به خون زبس كو همي شيون و ناله كرد همه خلق را چشم پر ژاله كرد سر اسب اورا به بر برگرفت بمانده جهاني به او در شگفت گهي بوسه زد بر سرش گه به رو ز خون زير سمش همي نامجو بياورد آن جامه ي شاهوار گرفتش چو فرزند خود در كنار بپوشيد پس جامه ي نيلگون همان نيلگون گشته ي غرق خون به درويش داد آن همه خواسته زر و سيم و اسبان آراسته به روز و به شب مويه كرد و گريست پس از مرگ سهراب سالي بزيست چنين است كردار چرخ بلند به دستي كلاه و به دستي كمند چو شادان نشيند كسي با كلاه به خم كمندش ربايد ز گاه چنين است رسم سراي كهن سرش هيچ پيدا نبيني ز بن
-
6:00به مادر خبر شد كه سهراب گرد به تيغ پدرخسته گشت و بمرد خروشيد و جوشيد و جامه دريد به زاري بر آن كودك نارسيد مر آن زلف چون تاب داده كمند بر انگشت پيچيد واز بن بكند همي گفت كاي جان مادر كنون كجايي سرشته به خاك و به خون دو چشمم به در بود گفتم مگر ز سهراب و رستم بيابم خبر چه دانستم اي بو كايد خبر كه رستم به خنجر دريدت جگر دريغش نيامد از آن روي تو از برز و بالا و بازوي تو بپرورده بودم تنت را به ناز درخشنده روز و شبان دراز پدر جستي اي گرد لشگر پناه به جاي پدر گورت آمد به راه نشان داده بود از پدر مادرت ز بهر چه نامد همي باورت همي گفت و مي خست و مي كند مو همي زد كف دست بر خوب رو بيفتاد بر خاك و چون مرده گشت تو گفتي همي خونش افسرده گشت به هوش آمد و باز دانش گرفت بر آن پور كشته سگالش گرفت
-
3:09دل اندر ســراي سپنجي مبنــد سپنجي نباشــد بسي سودمنــد دراين جاي رفتن نه جاي درنگ بر اسپ فنا گر كشد مرگ تنگ چنان دان كه دادست، بيداد نيست ز داد اين همه بانگ و فرياد چيست به تو داد يك روز نوبت پدر سزد گر ترا نوبت آيد بسر
-
4:21كه ايران چو باغيست خرم بهار شكفته هميشه گل كامكار نگر تا تو ديوار او نفكني دل و پشت ايرانيان نشكني اگر بفكني خيره ديوار باغ چه باغ و چه دشت و چه صحرا و راغ چه زان پس بود غارت و تاختن خروش سواران و كين آختن چو ايران نباشد تن من مباد بدين بوم بر زنده يك تن مباد
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان