بازخوانی تصنیف دشتی قدیمی
ما را ز چه پایبند جنون کردی و رفتی
آخر چه بگویم که تو چون کردی و رفتی
در ساغرم ای یار ای یار جفا کار
خون کردی و رفتی
دردا که ز دستت جامی نگرفتیم
وز نرگس مستت کامی نگرفتیم
از سلسله ی مویت وز نرگس جادویت
دارم گله هایی
من مرغ گرفتارم چون چشم تو بیمارم
ای گل چه بلایی
دوش آن بت بی مهر و وفا رفت و نیامد
یا جان ز ت خسته ی ما رفت و نیامد
آمد به لبم آه
از بزم آن ماه تا رفت و نیامد
آن کس که بر آن گل این گونه جلا داد
گنجی ز تحمل بر اهل وفا داد
نالم ز غمت چون نی
با اهل صفا تا کی
بی مهر و وفایی
ما را ز چه پایبند جنون کردی و رفتی
آخر چه بگویم که تو چون کردی و رفتی
در ساغرم ای یار ای یار جفا کار
خون کردی و رفتی
دردا که ز دستت جامی نگرفتیم
وز نرگس مستت کامی نگرفتیم
از سلسله ی مویت وز نرگس جادویت
دارم گله هایی
من مرغ گرفتارم چون چشم تو بیمارم
ای گل چه بلایی
دوش آن بت بی مهر و وفا رفت و نیامد
یا جان ز ت خسته ی ما رفت و نیامد
آمد به لبم آه
از بزم آن ماه تا رفت و نیامد
آن کس که بر آن گل این گونه جلا داد
گنجی ز تحمل بر اهل وفا داد
نالم ز غمت چون نی
با اهل صفا تا کی
بی مهر و وفایی
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
4:59
کاربر مهمان
کاربر مهمان