مجموعه تصانیفی در فضای موسیقی دستگاهی
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
7:39چنان سرمست و حيرانم من امشب كه خود را هم نمي دانم من امشب دلا زين سان كه مي يابي خرابم يقين مي دان كه زين سانم من امشب گهي شمع و گهي پروانه ام من گهي جانكاه جانانم من امشب گهي با ظلمت كفرم من امروز گهي با نور ايمانم من امشب همان آتش كه در حلاج افتاد همان افتاده در جانم من امشب ز ذوق قول مطرب در صباحم من تو پنداري كه رقصانم من امشب حلاج اشارت گو ، از خلق به دار آمد از تندي اسرارم حلاج زند دارم ز چشم من ادب امشب مداري كه بس مجنون و حيرانم من امشب مولوي
-
5:53دلم مي خواد كه دلسوزم تو باشي چراغ و شمع و پي سوزم تو باشي دلم مي خواد كه در شب هاي مهتاب همون ماه دل افروزم تو باشي چنين با مهرباني خواندنت چيست بدين نامهرباني راندنت چيست دلم من تاب تنهايي نداره دل عاشق شكيبايي نداره نگاه چشم بيمارت چه خسته است كبوتر جان كه بالت را شكسته است كجا شد حال پرواز بلندت سفيد خوشگلم ، پايت كه بسته است يكي درد و يكي درمان پسندد يكي وصل و يكي هجران پسندد من از درمان و درد و وصل و هجران پسندم آن چه را جانان پسندد دلم تنگ و دلم تنگ و دلم تنگ صبوري كو كه چون ديوانه مردم بكوبم چون سبويش بر سر سنگ آلاله كوهسارانم تويي يار بنفشه جو كنارانم تويي يار آلاله كوهساران هفته اي بي بنفشه جوكناران هفته اي بي اميد روزگارانم تويي يار باباطاهر
-
6:23گفتا تو از كجايي كاشفته مي نمايي گفتم منم غريبي از شهر آشنايي گفتا سر چه داري كز سر خبر نداري گفتم بر آستانت دارم سر گدايي گفتا كدام مرغي كز اين مقام خواني گفتم كه خوش نوايي از باغ بي نوايي گفتا به دل ربايي ما را چگونه ديدي گفتم كه خرمن گل در بزم دل ربايي گفتا به دل ربايي ما را چگونه ديدي گفتم كه خرمن گل در بزم دل ربايي گفتا من آن ترنجم كاندر جهان نگنجم گفتم به از ترنجي ليكن به دست نايي خواجوي كرماني
-
6:34تو درخت روشنايي گل مهر برگ و بارت تو شميم آشنايي همه شوق ها نثارت تو سرود ابر و باران و طراوت بهاران همه دشت انتظارت هله اي نسيم اشراق ترانه هاي قدسي بگشا به روي من پنجره اي ز باغ فردا كه شنيدم از لب شهر نفس ستاره ها را دلم آشيان دريا شد و نغمه ي صبوحم گل و نكهت ستاره ، همه لحظه ها محراب نيايش محبت تو بمان كه جمله هستي تو بمان كه جمله هستي به صفاي تو بماند ندهد به باغ ما گل سرود جويباران چو نگاه روشنت هست چه غم كه برگ ها را چو نگاه روشنت هست چه غم كه برگ ها را به سحرگاهان نشويند به روشناي باران به ستاره برگ ناهيد نوشتم اين غزل را كه بر اين رواق خاموش به يادگار ماند ز زبان سرخ آلاله شنيدم اين ترانه كه اگر جهان بر آب است محبت تو باقي ست هميشه جاودانه شفيعي كدكني
-
5:38تا ما به كوي سر تو آرام گرفتيم تا ما به سر كوي تو آرام گرفتيم واندر صف دل سوختگان رام گرفتيم افسوس كه چون لاله پر از خون جگر بود جامي كه ز دست تو گل اندام گرفتيم از ساده دلي مشق وفاداري من شد درسي كه ز بدعهدي ايام گرفتيم در آتش تيمار تو تا سوخته گشتيم در كنج خرابات مي خام گرفتيم خال و كله تو صنما دانه و دام است ما در طلب دانه ره دام گرفتيم سنايي
-
7:12امشب سر آن دارم كز خانه برون تازم اين خانه ي هستي را از بيخ براندازم ديوانه ام و داند ديوانه به خود خواند گو سلسله جنباند ، من عربده را بازم دلبسته ي سودايم اين سلسله از پايم بردار كه بگريزم ، بگذار كه بگدازم من آينه ي ذاتم ، اين زنگ طبيعت را كز آينه بزدايم ، اين آينه بطرازم صفاي اصفهاني
-
6:29سر كوه بلند آهوي خسته شكسته دست و پا غمگين ، نشسته شكسته دست و پا دردست ، اما نه چون درد دلش كز غم شكسته سر كوه بلند ابرست و باران زمين غرق گل و سبزه ي بهاران گل و سبزه ي بهاران خاك و خشت ست براي آنكه دور افتد ز ياران سر كوه بلند آمد عقابي نه هيچش ناله اي نه پيچ و تابي نشست و سر بسنگي هشت و جان داد غروبي بود و غمگين آفتابي سر كوه بلند از ابر و مهتاب گياه و گل گهي بيدار و گه خواب اگر خوابند ، اگر بيدار گويند كه هستي سايه ي ابرست درياب مهدي اخوان ثالث
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه