تصنیفی با آهنگسازی فرهاد رحیمیان و صدای حسین بهاربین
امشب این سوزنده دل در بزم جانان می گریست
جان چو شمع صبح دم می داد و خندان می گریست
دیده ام امشب که حیران رخ آن ماه بود
همچو ابر نوبهاری در گلستان می گریست
حیرتم هر لحظه می افزود از دیدار او
پیش رویش هر سحر بی چشم گریان می گریست
بود در دل آب و آتش از غم اش شب تا سحر
ناله می کردم من و این چشم گریان می گریست
آنکه گفتی مایل رحمت نخواهد شد دلم
دیدم اش چون شمع بر خاک شهیدان می گریست
امشب این سوزنده دل در بزم جانان می گریست
جان چو شمع صبح دم می داد و خندان می گریست
دیده ام امشب که حیران رخ آن ماه بود
همچو ابر نوبهاری در گلستان می گریست
حیرتم هر لحظه می افزود از دیدار او
پیش رویش هر سحر بی چشم گریان می گریست
بود در دل آب و آتش از غم اش شب تا سحر
ناله می کردم من و این چشم گریان می گریست
آنکه گفتی مایل رحمت نخواهد شد دلم
دیدم اش چون شمع بر خاک شهیدان می گریست
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
6:02
-
6:06
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه