برنامه ارکسترال شور ساخته مجتبی خوش ضمیر ، 1384
(تصنیف اول)
ز حال دل من تو بیخبری
کجا بگریزم، کجا بروم
نسیمی و بر من نمیگذری
بهار من از من تو بیخبری
کجا، کجا، کجا گـریزم
چـرا، چـرا، چـرا گریزم
بـه دامـن بـلا گـریزم
بگو چه کنم
نه روی ان که تا بمـانم
نه پای آن که تا گریزم
شب از عشقت در تب و تابم
چشم پر آبم، سوی من نظری
بـه نـاز نـگاهـت بـه چشم سیاهت
به روی چو ماهت، مرا برسان
چرا چون لاله در غم تو نسوزم
به ناز نگاهت دو دیده ندوزم
از این شبهای غم مرا برهان
بـرآ یک شب ای مـاه شبم ، مـاه شبم
بـرآ یک شب تا زنده شوم، تابنده شوم
در تاب و تبم
برای خدا رخی بنما، تو باد صبایی
تو عشق و وفایی، تـو نـور خدایی
بـیـا به بـرم
چون ابر بهارم ، بگو که ببارم
(آواز دیلمان)
وصال او ز عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن به
به شمشیرم زد و با کس نگفتم
که راز دوست از دشمن نهان به
به خلدم دعوت ای زاهد مفرما
که این سیب زنخ زان بوستان به
به داغ بندگی مردن بر این در
به جان او که از ملک جهان به
(تصنیف دوم)
دل از من برد و روی از من نهان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد
شب تنهاییَم در قصد جان بود
خیالش لطف های بیکران کرد
چرا چون لاله خونین دل نباشم
که با ما نرگس او سر گران کرد
میان مهربانان کی توان گفت
که یارِ ما چُنین گفت و چُنان کرد
صبا گر چاره داری وقت، وقت است
که دردِ اشتیاقم قصدِ جان کرد
(تصنیف اول)
ز حال دل من تو بیخبری
کجا بگریزم، کجا بروم
نسیمی و بر من نمیگذری
بهار من از من تو بیخبری
کجا، کجا، کجا گـریزم
چـرا، چـرا، چـرا گریزم
بـه دامـن بـلا گـریزم
بگو چه کنم
نه روی ان که تا بمـانم
نه پای آن که تا گریزم
شب از عشقت در تب و تابم
چشم پر آبم، سوی من نظری
بـه نـاز نـگاهـت بـه چشم سیاهت
به روی چو ماهت، مرا برسان
چرا چون لاله در غم تو نسوزم
به ناز نگاهت دو دیده ندوزم
از این شبهای غم مرا برهان
بـرآ یک شب ای مـاه شبم ، مـاه شبم
بـرآ یک شب تا زنده شوم، تابنده شوم
در تاب و تبم
برای خدا رخی بنما، تو باد صبایی
تو عشق و وفایی، تـو نـور خدایی
بـیـا به بـرم
چون ابر بهارم ، بگو که ببارم
(آواز دیلمان)
وصال او ز عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن به
به شمشیرم زد و با کس نگفتم
که راز دوست از دشمن نهان به
به خلدم دعوت ای زاهد مفرما
که این سیب زنخ زان بوستان به
به داغ بندگی مردن بر این در
به جان او که از ملک جهان به
(تصنیف دوم)
دل از من برد و روی از من نهان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد
شب تنهاییَم در قصد جان بود
خیالش لطف های بیکران کرد
چرا چون لاله خونین دل نباشم
که با ما نرگس او سر گران کرد
میان مهربانان کی توان گفت
که یارِ ما چُنین گفت و چُنان کرد
صبا گر چاره داری وقت، وقت است
که دردِ اشتیاقم قصدِ جان کرد
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه