تصنیف نوا، 138
می روم تا برسم تا دریا
تا دلم را ببرد وقت تماشا دریا
پیش از این درد مرا هیچ نمی فهمیدند
می روم تا بگویم پس از این با دریا
می روم تا برسم تا لب ساحل
تا صدایش بزنم باز که دریا دریا
دست ما را سبد خواهش ما را پر کن
خالی از هرچه نمیدانم و اما دریا
او که در آینه می گردد و می گرید کیست
او که از عشق نترسید منم یا دریا
دل به دریا بزنم یا نزنم می دانم
با خودش می برد آخر دل ما را دریا
می روم تا برسم تا دریا
تا دلم را ببرد وقت تماشا دریا
پیش از این درد مرا هیچ نمی فهمیدند
می روم تا بگویم پس از این با دریا
می روم تا برسم تا لب ساحل
تا صدایش بزنم باز که دریا دریا
دست ما را سبد خواهش ما را پر کن
خالی از هرچه نمیدانم و اما دریا
او که در آینه می گردد و می گرید کیست
او که از عشق نترسید منم یا دریا
دل به دریا بزنم یا نزنم می دانم
با خودش می برد آخر دل ما را دریا
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
3:34
-
3:34
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه