آواز شور
خدایا تویی بنده را دستگیر
بود بنده را از خدا ناگزیر
تویی خالق بوده و بودنی
ببخشای بر خاک بخشودنی
ببخشایش خویش یاریم ده
ز غوغای خود رستگاریم ده
تو را خواهم از هر مرادی که هست
که آید ز تو هر مرادی به دست
دلی را که از خود نکردی گمش
نه از چرخ ترسد نه از انجمش
نه من چاره خویش دانم نه کس
تو دانی چنان کن که دانی و بس
طلبکار تو هر کس بر امید
یکی در سیاه و یکی در سپید
بدان تا ز باغ تو باید بری
تضرع کنان هر کس بر دری
تو مستغنی از هر چه در راه توست
نیاز همه سوی درگاه توست
سروش مرا دیو مردم مکن
سر رشته از راه خود گم مکن
صفاتی ده این خاک تاریک را
که به بیند این راه باریک را
برآنم کزین ره بدین تنگنای
به خشنودی تو زنم دست و پای
خدایا تویی بنده را دستگیر
بود بنده را از خدا ناگزیر
تویی خالق بوده و بودنی
ببخشای بر خاک بخشودنی
ببخشایش خویش یاریم ده
ز غوغای خود رستگاریم ده
تو را خواهم از هر مرادی که هست
که آید ز تو هر مرادی به دست
دلی را که از خود نکردی گمش
نه از چرخ ترسد نه از انجمش
نه من چاره خویش دانم نه کس
تو دانی چنان کن که دانی و بس
طلبکار تو هر کس بر امید
یکی در سیاه و یکی در سپید
بدان تا ز باغ تو باید بری
تضرع کنان هر کس بر دری
تو مستغنی از هر چه در راه توست
نیاز همه سوی درگاه توست
سروش مرا دیو مردم مکن
سر رشته از راه خود گم مکن
صفاتی ده این خاک تاریک را
که به بیند این راه باریک را
برآنم کزین ره بدین تنگنای
به خشنودی تو زنم دست و پای
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه