تصنیف در فضای موسیقی دستگاهی و بی کلام همین قطعه
ای باغ مه گرفته در دشت بی هیاهو
ما تشنه ی تو هستیم ما را ببر بدان سو
آن سو که رنگ سنگش فیروزه ای تر از آب
آبی آسمانیست هر شبنمی بر این خاک
چون آب زندگانیست سرچشمه ی جوانیست
من مانده ام اسیر آیینه های رنگی
ماه مرا بگیر از این برکه های سنگی
حرفی بزن که خواب از چشم تو پر بگیرد
کی می شود که آن ماه از ما خبر بگیرد
ای بی خبر از این دل ای بی خبر از این راه
تا در بند خاکی کی می رسی به آن ماه
بی بال و پر شو چون آهی سوزان که رسی تا جانان
ای باغ مه گرفته در دشت بی هیاهو
ما تشنه ی تو هستیم ما را ببر بدان سو
آن سو که رنگ سنگش فیروزه ای تر از آب
آبی آسمانیست هر شبنمی بر این خاک
چون آب زندگانیست سرچشمه ی جوانیست
من مانده ام اسیر آیینه های رنگی
ماه مرا بگیر از این برکه های سنگی
حرفی بزن که خواب از چشم تو پر بگیرد
کی می شود که آن ماه از ما خبر بگیرد
ای بی خبر از این دل ای بی خبر از این راه
تا در بند خاکی کی می رسی به آن ماه
بی بال و پر شو چون آهی سوزان که رسی تا جانان
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه