تصنیف بیداد ساخته امین الله رشیدی، 1383
چو منی سرگردان
تو هم ای مه دور از یاران به فضای بی پایان
ز فراق یاری همه شب چون من بیداری
به ره غم سرگردان
آه تو ز سوز عشقی که همچون شعله فروزانی
که جهانی راز فروغ عشق و صفا جانی
تو ز جام مهر که هر شب بیخود و سرمستی
به چنین شوری که به سر داری به که دل بستی
تو هم ای مه چون دل مایی
پابند وفایی واله و شیدایی
آه سرگردانی بر فراز آسمانها
آه هم پیمانی با دل دیوانه ی ما
تا دور از مهر برافشانی سرگردان و بی سامانی
تا داری نور صفا در دل مهجوری سرگردانی
تنها ای ماه تویی به نیمه شبها
که می دهی به یاری صفا به محمل ما
جز تو یاری دگر ندارم ای مه که خیزد از محبت
به یاری دل ما
هستی ای گوهر شب روشن چون شمع طرب
تویی به نیمه شبها
که می دهی به یاری صفا به محمل ما
چو منی سرگردان
تو هم ای مه دور از یاران به فضای بی پایان
ز فراق یاری همه شب چون من بیداری
به ره غم سرگردان
آه تو ز سوز عشقی که همچون شعله فروزانی
که جهانی راز فروغ عشق و صفا جانی
تو ز جام مهر که هر شب بیخود و سرمستی
به چنین شوری که به سر داری به که دل بستی
تو هم ای مه چون دل مایی
پابند وفایی واله و شیدایی
آه سرگردانی بر فراز آسمانها
آه هم پیمانی با دل دیوانه ی ما
تا دور از مهر برافشانی سرگردان و بی سامانی
تا داری نور صفا در دل مهجوری سرگردانی
تنها ای ماه تویی به نیمه شبها
که می دهی به یاری صفا به محمل ما
جز تو یاری دگر ندارم ای مه که خیزد از محبت
به یاری دل ما
هستی ای گوهر شب روشن چون شمع طرب
تویی به نیمه شبها
که می دهی به یاری صفا به محمل ما
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه