تصنیف شوشتری ساخته داود ورزیده، 1389
ای آینه ی زیبایی پیدایی و ناپیدایی
ما را به نگاهی دریاب ای ماه شب شیدایی
گل آمد و باران آمد پیغام بهاران آمد
نور دل یاران آمد
عید آمد و شادان آمد
بلبل سوی بستان آمد گل سوی گلستان آمد
ساقی سوی مستان آمد
عید آمد و شادان آمد
صد شمع طرب روشن کن
مستی کن و گل خرمن کن
از آینه پیراهن کن شبهای جدایی طی شد
در این سحر روحانی شد دیده ی ما بارانی
آئینه ی دل نورانی پیمانه ی جان پر می شد
دل بی تو بسر می گردد
در خون جگر می گردد
دنبال خبر می گردد
دل مژده بده یار آمد
خورشید تو بر می گردد
شام تو سحر می گردد
بخت تو دگر می گردد
جان مژده که دلدار آمد
ای آینه ی زیبایی پیدایی و ناپیدایی
ما را به نگاهی دریاب ای ماه شب شیدایی
گل آمد و باران آمد پیغام بهاران آمد
نور دل یاران آمد
عید آمد و شادان آمد
بلبل سوی بستان آمد گل سوی گلستان آمد
ساقی سوی مستان آمد
عید آمد و شادان آمد
صد شمع طرب روشن کن
مستی کن و گل خرمن کن
از آینه پیراهن کن شبهای جدایی طی شد
در این سحر روحانی شد دیده ی ما بارانی
آئینه ی دل نورانی پیمانه ی جان پر می شد
دل بی تو بسر می گردد
در خون جگر می گردد
دنبال خبر می گردد
دل مژده بده یار آمد
خورشید تو بر می گردد
شام تو سحر می گردد
بخت تو دگر می گردد
جان مژده که دلدار آمد
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
3:18
-
3:19
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه