آلبوم در فضای موسیقی دستگاهی
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
7:23منم كه شهرهي شهرم به عشق ورزيدن منم كه ديده نيالودهام به بد ديدن وفا كنيم و ملامت كشيم و خوش باشيم كه در طريقت ما كافريست رنجيدن به پير ميكده گفتم كه چيست راه نجاتبخواست جام مي و گفت عيب پوشيدنمراد دل ز تماشاي باغ عالم چيستبه دست مردم چشم از رخ تو گل چيدنز خط يار بياموز مهر با رخ خوبكه گرد عارض خوبان خوش است گر ديدنبه مي پرستي از آن نقش خود زدم بر آبكه تا خراب كنم نقش خود پرستيدنعنان به ميكده خواهيم تافت زين مجلسكه پند بيعملان واجب است نشنيدنمبوس جز لب ساقي و جام مي حافظكه دست زهدفروشان خطاست بوسيدن
-
7:00هرچند پير و خسته دل و ناتوان شدمهر گه كه ياد روي تو كردم جوان شدمشكر خدا كه هرچه طلب كردم از خدابر منتهاي همت خود كامران شدماي گلبن جوان بر دولت بخور كه مندر سايه تو بلبل باغ جهان شدماول ز تحت و فوق وجودم خبر نبوددر مكتب غم تو چنين نكتهدان شدمقسمت حوالتم به خرابات ميكندهرچند كاين چنين شدم و آن چنان شدمآن روز بر دلم در معني گشوده شدكز ساكنان درگه پير مغان شدمدر شاهراه دولت سرمد به تخت بختبا جام مي به كام دل دوستان شدماز آن زمان كه فتنه چشمت به من رسيدايمن ز شر فتنه آخر زمان شدممن پير سال و ماه نيم يار بيوفاستبر من چو عمر ميگذرد پير از آن شدمدوشم نويد داد عنايت كه حافظابازآ كه من به عفو گناهت ضمان شدم
-
5:35بنال بلبل اگر با منت سر ياري ستكه ما دو عاشق زاريم و كار ما زاريستدر آن چمن كه نسيمي وزد ز طره دوستچه جاي دم زدن نافههاي تاتاريستلطيفهايست نهاني كه عشق از او خيزدكه نام آن نه لب لعل و خط زنگاريستقلندران حقيقت به نيم جو نخرندقباي اطلس آن كس كه از هنر عاريستبر آستان تو مشكل توان رسيد آريعروج بر فلك سروري به دشواريستسحر كرشمه چشمت به خواب ميديدمزهي مراتب خوابي كه به ز بيداريستدلش به ناله ميازار و ختم كن حافظكه رستگاري جاويد در كمآزاريست
-
4:38دل از من برد و روي از من نهان كردخدا را با كه اين بازي توان كردشب تنهاييم در قصد جان بودخيالش لطفهاي بيكران كردچرا چون لاله خونين دل نباشمكه با ما نرگس او سرگران كردكه را گويم كه با اين درد جانسوزطبيبم قصد جان ناتوان كردبدان سان سوخت چون شمعم كه بر منصراحي گريه و بربط فغان كردصبا گر چاره داري وقت وقت استكه درد اشتياقم قصد جان كردميان مهربانان كي توان گفتكه يار ما چنين گفت و چنان كردعدو با جان حافظ آن نكرديكه تير چشم آن ابروكمان كرد
-
5:34الا يا ايها الساقي ادر كاسا و ناولهاكه عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكلهابه بوي نافهاي كاخر صبا زان طره بگشايدز تاب جعد مشكينش چه خون افتاد در دلهامرا در منزل جانان چه امن عيش چون هر دمجرس فرياد ميدارد كه بربنديد محملهابه مي سجاده رنگين كن گرت پير مغان گويدكه سالك بيخبر نبود ز راه و رسم منزلهاشب تاريك و بيم موج و گردابي چنين هايلكجا دانند حال ما سبكباران ساحلهاهمه كارم ز خودكامي به بدنامي كشيد آخرنهان كي ماند آن رازي كز او سازند محفلهاحضوري گر همي خواهي از او غايب مشو حافظمتي ما تلق من تهوي دع الدنيا و اهملها
-
5:05صنما با غم عشق تو چه تدبير كنمتا به كي در غم تو ناله شبگير كنمدل ديوانه از آن شد كه نصيحت شنودمگرش هم ز سر زلف تو زنجير كنمگر بدانم كه وصال تو بدين دست دهددين و دل را همه دربازم و توفير كنمبا سر زلف تو مجموع پريشاني خودكو مجالي كه سراسر همه تقرير كنمآنچه در مدت هجر تو كشيدم هيهاتدر يكي نامه محال است كه تحرير كنمدور شو از برم اي واعظ و بيهوده مگويمن نه آنم كه دگر گوش به تزوير كنميكي درد و يكي درمان پسندديكي وصل و يكي هجران پسنددمن از درمان و درد و وصل و هجرانپسندم آنچه را جانان پسندد
-
7:19نيست در شهر نگاري كه دل ما ببردبختم ار يار شود رختم ازينجا ببردكو حريفي كش سرمست كه پيش كرمشعاشق سوخته دل نام تمنا ببردباغبانا ز خزان بيخبرت ميبينمآه از آن روز كه بادت گل رعنا ببردرهزن دهر نخفتهست مشو ايمن ازواگر امروز نبردست كه فردا ببردعلم و فضلي كه به چل سال دلم جمع آوردترسم آن نرگس مستانه به يغما ببردجام مينايي مي سد ره تنگدليستمنه از دست كه سيل غمت از جا ببردراه عشق ارچه كمينگاه كماندارانستهر كه دانسته رود صرفه ز اعدا ببردحافظ ار جان طلبد غمزهي مستانه يارخانه از غير بپرداز و بهل تا ببرد
کاربر مهمان