تصنیف شوشتری ساخته محمدزمان اسماعیلی، 1389
تویی بهشتم تویی بهارم
خزان ندارم که چون تو را دارم
باغ دلم را اگر نتابی
شب همیشه غروب غمبارم
بی تو چراغی خاموش و سردم
در دست پاییز
ای صبح قدسی شوری دوباره در من بیانگیز
من غیر از نشانت چیزی ندیدم
هرجا شکفتم هرجا پریدم
تو تنها تو هستی که میشناسی
رنگ صدا را
آینه ام تو تو که میدانی عطر دعا را
تویی سوالم تویی جوابم
تو شور عشقم تو شعر نابم
من از زمستان تو از بهاری
تو چشمه چشمه من از سرابم
منم به سایه پر از سیاهی
تو چشمه ی نور تو آفتابم
با لطف شب مرا سحر کن
یک روز به عاشقت نظر کن
چشمان مرا به عشق تر کن
تویی بهشتم تویی بهارم
خزان ندارم که چون تو را دارم
باغ دلم را اگر نتابی
شب همیشه غروب غمبارم
بی تو چراغی خاموش و سردم
در دست پاییز
ای صبح قدسی شوری دوباره در من بیانگیز
من غیر از نشانت چیزی ندیدم
هرجا شکفتم هرجا پریدم
تو تنها تو هستی که میشناسی
رنگ صدا را
آینه ام تو تو که میدانی عطر دعا را
تویی سوالم تویی جوابم
تو شور عشقم تو شعر نابم
من از زمستان تو از بهاری
تو چشمه چشمه من از سرابم
منم به سایه پر از سیاهی
تو چشمه ی نور تو آفتابم
با لطف شب مرا سحر کن
یک روز به عاشقت نظر کن
چشمان مرا به عشق تر کن
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه