تصنیف همایون ساخته فریدون حافظی، 1389
باز امشب از یادت شده شب شیدایی
آئینه ی احساس من پاک و زیبایی
همواره در خاطره ها گم و پیدایی
بگذر به شبم ای روشنی سحرم
بنگر به تبم بر این دل پر شررم
رفتی اما شده ز داغت خون دل
عمری شیدا چو لاله شد گلگون دل
شبی اگر به دلم گذر کنی چه شود
چه کنم که آه گرمم به دل سنگت اثر ندارد
چه کنم ز ناله هایم نگه سردت خبر ندارد
نسیمی از بوی تو را صبا نیاورد
نشانی کوی تو را به ما نیاورد
چرا به سوی عاشقان نظر نداری
چرا به کوی خستگان گذر نداری
بگذر به شبم ای روشنی سحرم
بنگر به تبم بر این دل پر شررم
رفتی اما شده ز داغت خون دل
عمری شیدا چو لاله شد گلگون دل
آه از شرر این دل عاشق
باز امشب از یادت شده شب شیدایی
آئینه ی احساس من پاک و زیبایی
همواره در خاطره ها گم و پیدایی
بگذر به شبم ای روشنی سحرم
بنگر به تبم بر این دل پر شررم
رفتی اما شده ز داغت خون دل
عمری شیدا چو لاله شد گلگون دل
شبی اگر به دلم گذر کنی چه شود
چه کنم که آه گرمم به دل سنگت اثر ندارد
چه کنم ز ناله هایم نگه سردت خبر ندارد
نسیمی از بوی تو را صبا نیاورد
نشانی کوی تو را به ما نیاورد
چرا به سوی عاشقان نظر نداری
چرا به کوی خستگان گذر نداری
بگذر به شبم ای روشنی سحرم
بنگر به تبم بر این دل پر شررم
رفتی اما شده ز داغت خون دل
عمری شیدا چو لاله شد گلگون دل
آه از شرر این دل عاشق
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه