آلبومی با آهنگسازی و صدای رضا رضایی پایور و تنظیم بیژن پرواز و حسین پرنیا
نوازندگان:
نی: حسن ناهید، تنبک: محمود فرهمند، عود، بمتار و دیوان: شهرام میرجلالی، دف: مسعود حبیبی، تار و بم تار: شهرام اعتمادی، سنتور: حسین پرنیا، سه تار: بیژن پرواز، تنبک: کامبیز گنجه ای، کمانچه: سینا جهان آبادی، نی: داوود ورزیده، دف: مهدی رضائی، سه تار: حبیب الله پازوکی، دایره: مجید رحیمی
نوازندگان:
نی: حسن ناهید، تنبک: محمود فرهمند، عود، بمتار و دیوان: شهرام میرجلالی، دف: مسعود حبیبی، تار و بم تار: شهرام اعتمادی، سنتور: حسین پرنیا، سه تار: بیژن پرواز، تنبک: کامبیز گنجه ای، کمانچه: سینا جهان آبادی، نی: داوود ورزیده، دف: مهدی رضائی، سه تار: حبیب الله پازوکی، دایره: مجید رحیمی
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
5:33اي غمت برده ز كف صبر و شكيبايي من به نگاهي بنواز اين دل شيدايي من تو بيا تا به سر آيد شب تنهايي من تو نغمه ي ساز مني تو بال پرواز مني خيز و از در درآ نازنين دلبرا دل سپردم تو را كه تو يار دلنواز مني شب است و بيدارم امشب چو ابرم كه مي بارم امشب حال ديگر دارم امشب دوباره باران گرفته خيال تو جان گرفته دل از رنج هجران گرفته خداي من درد خود را با كه گويم؟ دواي درد از كه جويم؟ منم كه از كوچه شب غريب و تنها گذرم به سير صحراي جنون كسي نشد همسفرم شبانگهان تا به سحر به ياد تو شعله ورم تو نغمه ساز مني تو بال پرواز مني چه شود گر كه بيايي گره از دل بگشايي به سرايم كه سرآمد شب جانسوز جدايي خوشان كه مقدمت گل آورم به باد به كوچه ها وزد نسيم نو بهار ساعد باقري
-
1:38چو بنمودي و بربودي ثبات از عقل و صبر از دل ببايد چارهاي كردن كنون آن ناشكيبا را چنان مشتاقم اي دلبر به ديدارت كه از دوري برآيد از دلم آهي بسوزد هفت دريا را سعدي
-
6:37گر چه از دست غمت حال پريشان دارم نكنم ترك غم عشق تو تا جان دارم سر چه باشد كه از او دل نتوانم برداشت من كه در سر هوس صحبت جانان دارم نازنين گلم خون نكن دلم حل كن مشكلم بكرشمه نظري كرد بسوي من و گفت تو كدامي كه چو تو خسته فراوان دارم ماجراي دل من ديده بمردم بنمود زان شكايت همه از ديده گريان دارم روي بنما و بدان قامت رعنا بخرام كه هواي سمن و سرو خرامان دارم از خيالت شب دوشينه شكايت كردم كه طبيبي ز تو من حال پريشان دارم بادم سرد و رخ زرد و دل غم پرورد نتوانم كه دمي درد تو پنهان دارم كمال خجندي
-
5:13دلا چوني دلا چوني دلا چون همه خوني همه خوني همه خون ز بهر ليلي سيمين عذاري چو مجنوني چو مجنوني چو مجنون وره سوته دلان تا ما بناليم زدست يار بي پروا بناليم بشيم با بلبل شيدا به گلشن اگر بلبل نناله ما بناليم به روي دلبري گر مايل هستم مكن منعم گرفتار دل هستم خدا را ساربان آهسته ميران كه من وامانده اين قافلستم ندونم لوت و عريونم كه كرده خودم جلاد و بي جونم كه كرده بده خنجر كه تا سينه كنم چاك ببينم عشق بر جونم چه كرده نگار تازه خيز من كجايي؟ به چشمان سرمه ريز من كجايي؟ نفس بر سينه ي عاشق رسيده آي رسيده دم مردن عزيز من كجايي؟ باباطاهر
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه