مجموعه مناجاتخوانیهایی با صدای جلالالدین محمدیان
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
3:27يارب تو مرا انابتي روزي كن شايستة خويش طاعتي روزي كنزان پيش كه فارغ شوم از كار جهاناندر دو جهان فراغتي روزي كن هرروز من از روز پسين ياد كنم بر درد گناه هزار فرياد كنماز ترس گناه خود شوم غمگين باز از رحمت او خاطر خود شاد كنمني از تو حيات جاودان ميخواهمني عيش و تنعم جهان ميخواهم ني كام دل و راحت جان ميخواهم هرچيز رضاي توست آن ميخواهم
-
3:02الهي از بخت خود چون پرهيزم از بودني كجا گريزم و ناچاره را چه آميزم و در هامون كجا گريزم الهي حسرت است اين دل من مايهي درد و غم است اين تن مننيارم گفت كه اين همه چرا بهرهي من مرا تا باشد اين درد نهاني تو را جويم كه درمانم تو داني اي دوست به جملگي تو را گشتم من حقا در اين سخن نه ذوق است و نه فن گر تو ز خودي خود برون گشتي پاك شايد صنما بهجاي تو هستم من
-
4:57الهي تو آني كه نور تجلي بر دلهاي دوستان تابان كردي چشمهاي مهر در سرهاي ايشان روان كرديوان دلها را آيينهي خود و محل صفا كردي تو در آن پيدا و به پيدايي خود در آن دو گيتي ناپيدا كرديياد تو است كه تو را به سزا رسد ور نه از رهي چه آيد كه تو را سزدتو به ياد خودي و من به ياد تو تو بر خواست خودي و من بر نهاد توبا صنع تو هر مورچه رازي دارد با شوق تو هر سوخته سازي دارداي خالق ذوالجلال نوميد مكنآن را كه به درگهت نيازي دارد
-
3:37اي واقف اسرار ضمير همه كس درحالت عجز دستگير همه كساز هر گنهم توبه ده و عذر پذيراي توبه ده و عذر پذير همه كسروضة روح من رضاي تو بودقبله گاهم در سراي تو بودسرمة ديدة جهان بينمتا بود گرد خاك پاي تو باداي ز دردت خستگان را بوي درمان آمدهياد تو مر عاشقان را راحت جان آمدهصد هزاران عاشق سرگشته بينم بر اميددر بيابان غمت الله گويان آمده
-
3:11كريما دستگير كه جز تو دستگيري نيست درياب كه جز تو پناهي نيست سوال ما را جز تو جوابي نيست بارالها درد ما را جز تو دارويي نيست از اين غم ما را جز تو راحتي نيست خداوندا راهم نماي به خود و بازرهان مرا از بند خوداي رساننده به خود برسانم كه كس نرسيد به خود تا در عشق او مجرب نشويهرگز ز خود خويش بيخود نشوي دنيا همه دربند تو است بر درگه او در بند قبول باش تا رد نشوي
-
2:05الهي آب حيات تو بر سنگ رسيد سنگ بار گرفت سنگ درخت رويانيد درخت ميوه و بار گرفت درختي كه بارش همه شادي طعمش همه انس و بويش همه ازادي الهيبر صنع تو هرمورچه رازي داردبا شوق تو هر سوخته سازي دارد اي خالق ذوالجلال نوميد مكن آن را كه به درگهت نيازي دارد
-
2:14الهي اي بوده و هست و بودني ، گفته ات شنيدني مهرت پيوستني و خود ديدني اي نور ديده و ولايت دل و نعمت جان عظيم شاني و هميشه مهربان و از ابر وجود قطره اي چند بر ما باران از عشق تو من كيم كه در منزل من از وصل رخت گلي دمد بر گل من اين بس نبود ز عشق حاصل منآراسته وصل تو باشد دل من
-
3:07الهي جوي تو روان و مرا تشنگي تا كي اين چه تشنگي است و قدح ها مي بينم پياپي زين نادره تر كه را بود هرگز حال ، من تشنه و پيش من روان آب زلال اي عزيز دو گيتي چند نهان شوي و چند پيدا دلم حيران گشت و جان شيدا تا كي اين استتار و تجلي آخر كي بود اين تجلي جاوداني با صنع تو هر مورچه رازي داردبا شوق تو هرسوخته سازي دارداي خالق ذوالجلال نوميد مكنآنرا كه به درگهت نيازي دارد
کاربر مهمان
کاربر مهمان