آلبوم موسیقی دستگاهی (بیات اصفهان)
آهنگسازان:
کوروش دانایی
مریم رضایی نژادیان
سورنا صفاتی
همخوان آوا ایوبی
خواننده وحید تاج
نی داود ورزیده
کوبه ای همایون نصیری
تنبک, دف, دایره کوروش دانایی
کوزه, دمام, دهل مهشید خیرالدین
عود مریم خدابخش
تار مریم رضایی نژادیان
قیچک پیمان میرآقاسی
کمانچه سینا جهان آبادی
سنتور سورنا صفاتی
آهنگسازان:
کوروش دانایی
مریم رضایی نژادیان
سورنا صفاتی
همخوان آوا ایوبی
خواننده وحید تاج
نی داود ورزیده
کوبه ای همایون نصیری
تنبک, دف, دایره کوروش دانایی
کوزه, دمام, دهل مهشید خیرالدین
عود مریم خدابخش
تار مریم رضایی نژادیان
قیچک پیمان میرآقاسی
کمانچه سینا جهان آبادی
سنتور سورنا صفاتی
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
7:06گرم بازآمدي محبوب سيم اندام سنگين دل گل از خارم برآوردي و خار از پا و پا از گل گروهي همنشين من خلاف عقل و دين من بگيرند آستين من كه دست از دامنش بگسل ملامتگوي عاشق را چه گويد مردم دانا كه حال غرقه در دريا نداند خفته بر ساحل ز عقل انديشهها زايد كه خاطر را بفرسايد گرت آسودگي بايد برو عاشق شو اي عاقل مرا تا پاي ميپويد طريق عشق ميجويد بهل تا عقل ميگويد زهي سوداي بيحاصل (سعدي)
-
2:51
-
5:50به كويت با دل شاد آمدم با چشم تر رفتم به دل اميد درمان داشتم درمانده تر رفتم تو كوته دستي ام مي خواستي ورنه من مسكين به راه عشق اگر از پا در افتادم به سر رفتم به پايت ريختم اشكي و رفتم در گذر از من ازين ره بر نمي گردم كه چون شمع سحر رفتم (هوشنگ ابتهاج)
-
9:05با من بي كس تنها شده ، يارا تو بمان همه رفتند از اين خانه خدا را تو بمان من بي برگ خزان ديده، دگر رفتني ام تو همه بار و بري تازه بهارا تو بمان داغ و درد است همه نقش و نگار دل من بنگر اين نقش به خون شسته ، نگارابمان هر دم از حلقه عشاق ، پريشاني رفت به سر زلف بتان، سلسله دارا تو بمان شهريارا تو بمان بر سر اين خيل يتيم پدرا، يارا، اندوهگسارا تو بمان سايه در پاي تو چون موج چه خوش زار گريست كه سر سبز تو خوش باد، كنارا تو بمان
-
5:38ندانستم كه تو كي آمدي اي دوست كي رفتي به من تا مژده آوردند من از خود به در رفتم حريفان هر يك آوردند از سوداي خود سودي زيان آورده من بودم كه دنبال هنر رفتم مرا آزردي و گفتم كه خواهم رفت از كويت بلي رفتم ولي هر جا كه رفتم دربدر رفتم تو رشك آفتابي كي به دست سايه مي آيي دريغا آخر از كوي تو با غم همسفر رفتم (هوشنگ ابتهاج)
-
7:51شراب تلخ ميخواهم كه مردافكن بود زورش كه تا يك دم بياسايم ز دنيا و شر و شورش سماط دهر دون پرور ندارد شهد آسايش مذاق حرص و آز اي دل بشو از تلخ و از شورش بياور مي كه نتوان شد ز مكر آسمان ايمن به لعب زهره چنگي و مريخ سلحشورش كمند صيد بهرامي بيفكن جام جم بردار كه من پيمودم اين صحرا نه بهرام است و نه گورش بيا تا در مي صافيت راز دهر بنمايم به شرط آن كه ننمايي به كج طبعان دل كورش
-
5:11
-
6:04در به سماع آمده است از خبر آمدنت خانه غزل خوان شده ، از زمزمه ي در زدنت خانه ي بي جان ، ز تو جان يافته ? جانا ! نه عجب گر همه من جان بشوم بر اثر آمدنت پير من از بلخ مگر وصف جمال تو كند وصف نيارست يقين ? ور نه غزل هاي منت يا تو خود اي جان غزل اين همه ديوان غزل لب بگشايي كه سخن وام كنم از دهنت از همه شيرين دهنان، وز همه شيرين سخنان جز تو كسي نيست شكر هم دهنت ? هم سخنت عشق پي بستن من ? بستن جان و تن من بافته زنجيري از آن زلف شكن در شكنت (حسين منزوي)
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه