تصنیف در فضای موسیقی دستگاهی، تیتراژ سریالی به همین نام
دل به غم سپردم در عبور سالها
زخمی از زمانه ها و خسته از خیالها
چون حکایتی مگو رفته ام، ز یادها
برگ بی درختم ، در مسیر بادها
نه صدایی، نه سکوتی ، نه درنگی ، نه نگاهی
نه تو را مانده امیدی نه مرا مانده پناهی
نیش ها و نوش ها چشیده ام
بس روا و ناروا شنیده ام
هر چه داغ را به دل سپرده ام ،
هر چه درد را به جان خریدم
در مسیر بادها
هر چه داغ را به دل سپرده ام ،
هر چه درد را به جان خریدم
در عبور سال ها
نه صدایی، نه سکوتی ، نه درنگی ، نه نگاهی
نه تو را مانده امیدی نه مرا مانده پناهی
دل به غم سپردم در عبور سالها
زخمی از زمانه ها و خسته از خیالها
چون حکایتی مگو رفته ام، ز یادها
برگ بی درختم ، در مسیر بادها
نه صدایی، نه سکوتی ، نه درنگی ، نه نگاهی
نه تو را مانده امیدی نه مرا مانده پناهی
نیش ها و نوش ها چشیده ام
بس روا و ناروا شنیده ام
هر چه داغ را به دل سپرده ام ،
هر چه درد را به جان خریدم
در مسیر بادها
هر چه داغ را به دل سپرده ام ،
هر چه درد را به جان خریدم
در عبور سال ها
نه صدایی، نه سکوتی ، نه درنگی ، نه نگاهی
نه تو را مانده امیدی نه مرا مانده پناهی
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه