تصنیف بهاریه بیات زند
بیا که چمن ژاله باران شد
نسیم بهاری گل افشان شد
زمین کو به کو همه عطر و بو
پر از آرزو جان در بهاران
چو هنگامه ی ساز باران شد
جهان نغمه گر شد غزلخوان شد
زمین و زمان چو آب روان
همه شادمان با ساز باران
غم جان و دلها را ببر زمانی
به جلوه ای ای گل به گل فشانی
به اشک شادی به بیقراری
ز مژده ی باران گل بهاری
باران بیا بر این وادی سفر کن
باری به دیداری به سوی ما گذر کن
عطر بهاران گشته شکوفا
کشیده دل را تا باغ رویا
رویت چو هر گل روزی دوباره
هر گل به جانان دارد اشاره
بیا که چمن ژاله باران شد
نسیم بهاری گل افشان شد
زمین کو به کو همه عطر و بو
پر از آرزو جان در بهاران
چو هنگامه ی ساز باران شد
جهان نغمه گر شد غزلخوان شد
زمین و زمان چو آب روان
همه شادمان با ساز باران
غم جان و دلها را ببر زمانی
به جلوه ای ای گل به گل فشانی
به اشک شادی به بیقراری
ز مژده ی باران گل بهاری
باران بیا بر این وادی سفر کن
باری به دیداری به سوی ما گذر کن
عطر بهاران گشته شکوفا
کشیده دل را تا باغ رویا
رویت چو هر گل روزی دوباره
هر گل به جانان دارد اشاره
کاربر مهمان