تصنیف بهاریه
قطره قطره چکه چکه مثل شمعی مانده در باد
سرگذشتم را تو دانی آن زمان که رفتم از یاد
صبحها وقت نمازم میسپارم دل به نامت
هر شب از خواب گریزان اشک میریزم به جامت
شرحه شرحه این دل چاک ناله سرداد در دل خاک
من همیشه با تو هستم هرچه دارم از تو دارم
با دلی خون با غمی سر بی قرارم بی قرارم
شاید از تو گاه گاهی سوی من آید ندایی، مهر تو باشد دوایی
من از این درد شبانه اشکها دارم روانه
در پی تو ای نگارم میروم خانه به خانه
بی تو سردم ای خدا شبها پر دردم ای خدایا
با تو پاکم ای خدا سر به روی خاکم ای خدایا
با لب تو قصه گویم در مسیرت ره بجویم
تا قیامت با تو هستم رو به سویت هر دو دستم
بی تو سردم ای خدا شبها پر دردم ای خدایا
دل زارم کجا دستای یارم کجا
پای لنگم کجا خانه ی یارم کجا
درد وآهم تویی مقصد آهم تویی
سجده ی تو هنرم محرم رازم تویی
من مسکین کجا خانه ی زرین کجا
توشه ی راه کجا منزل جانان کجا
دیشب توی خواب یارم اومد خنده اش بر لب
شکفته شد و نور می پاشید شعله ای در شب
با نگاهی به چشمم آشنا می تپید قلبم
مژده میداد که میگذره این شب سردم
قطره قطره چکه چکه مثل شمعی مانده در باد
سرگذشتم را تو دانی آن زمان که رفتم از یاد
صبحها وقت نمازم میسپارم دل به نامت
هر شب از خواب گریزان اشک میریزم به جامت
شرحه شرحه این دل چاک ناله سرداد در دل خاک
من همیشه با تو هستم هرچه دارم از تو دارم
با دلی خون با غمی سر بی قرارم بی قرارم
شاید از تو گاه گاهی سوی من آید ندایی، مهر تو باشد دوایی
من از این درد شبانه اشکها دارم روانه
در پی تو ای نگارم میروم خانه به خانه
بی تو سردم ای خدا شبها پر دردم ای خدایا
با تو پاکم ای خدا سر به روی خاکم ای خدایا
با لب تو قصه گویم در مسیرت ره بجویم
تا قیامت با تو هستم رو به سویت هر دو دستم
بی تو سردم ای خدا شبها پر دردم ای خدایا
دل زارم کجا دستای یارم کجا
پای لنگم کجا خانه ی یارم کجا
درد وآهم تویی مقصد آهم تویی
سجده ی تو هنرم محرم رازم تویی
من مسکین کجا خانه ی زرین کجا
توشه ی راه کجا منزل جانان کجا
دیشب توی خواب یارم اومد خنده اش بر لب
شکفته شد و نور می پاشید شعله ای در شب
با نگاهی به چشمم آشنا می تپید قلبم
مژده میداد که میگذره این شب سردم
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه