تصنیف بیات اصفهان ساخته مجید وفادار
باز باز آنکه دلم مشتاقش بود
با مهر آمد و بر مستی افزود
دل دل ز آمدنش باشد خرسند
جان جان از نگهش باشد خشنود
چون آمد آمد آمد آن ماه فریبا
من شادم شادم شادم با مهرش تو دنیا
جان گر بزند نازش آتش بر خرمن من
من ، نکشم تا جان دارم دست از آن دامن
گر می گدازد یا می نوازد
من عاشقم وز قهر و نازش خرسندم
با موی او ، پیوسته باشد پیوندم
شمعم میان اشک و آتش می خندم
لب از شکایت ها می بندم
من عاشقم وز قهر و نازش خرسندم
با موی او ، پیوسته باشد پیوندم
شمعم میان اشک و آتش می خندم
لب از شکایت ها می بندم
باز باز آنکه دلم مشتاقش بود
با مهر آمد و بر مستی افزود
دل دل ز آمدنش باشد خرسند
جان جان از نگهش باشد خشنود
چون آمد آمد آمد آن ماه فریبا
من شادم شادم شادم با مهرش تو دنیا
باز باز آنکه دلم مشتاقش بود
با مهر آمد و بر مستی افزود
دل دل ز آمدنش باشد خرسند
جان جان از نگهش باشد خشنود
چون آمد آمد آمد آن ماه فریبا
من شادم شادم شادم با مهرش تو دنیا
جان گر بزند نازش آتش بر خرمن من
من ، نکشم تا جان دارم دست از آن دامن
گر می گدازد یا می نوازد
من عاشقم وز قهر و نازش خرسندم
با موی او ، پیوسته باشد پیوندم
شمعم میان اشک و آتش می خندم
لب از شکایت ها می بندم
من عاشقم وز قهر و نازش خرسندم
با موی او ، پیوسته باشد پیوندم
شمعم میان اشک و آتش می خندم
لب از شکایت ها می بندم
باز باز آنکه دلم مشتاقش بود
با مهر آمد و بر مستی افزود
دل دل ز آمدنش باشد خرسند
جان جان از نگهش باشد خشنود
چون آمد آمد آمد آن ماه فریبا
من شادم شادم شادم با مهرش تو دنیا
کاربر مهمان
کاربر مهمان