تصنیف در فضای موسیقی دستگاهی
وجودی بس بی اثر دارم از غم و شادی کی خبر دارم
نه امید برگ و بر دارم نه به دل بیمی از تبر دارم
ز هر قید و هر بندی آزادم شاخه ای بی ثمر در کف بادم
چه فرقی کند مهر و فروردین گذشت زمان رفته از یادم
نه غمخواری از یاران خواهم نه از آسمان باران خواهم
هرگز عشقی نزد بر دلم آتشی در دل بر پا نشد شوری از خواهشی
هر شب به کویی می برد با باد خزان هر لحظه سویی رود
نه دامانی پر ثمر دارم نزد گل تاجی روی سر دارم
نه پروا از سیلی طوفاننه غم از سنگ رهگذر دارم
وجودی بس بی اثر دارم از غم و شادی کی خبر دارم
نه امید برگ و بر دارم نه به دل بیمی از تبر دارم
ز هر قید و هر بندی آزادم شاخه ای بی ثمر در کف بادم
چه فرقی کند مهر و فروردین گذشت زمان رفته از یادم
نه غمخواری از یاران خواهم نه از آسمان باران خواهم
هرگز عشقی نزد بر دلم آتشی در دل بر پا نشد شوری از خواهشی
هر شب به کویی می برد با باد خزان هر لحظه سویی رود
نه دامانی پر ثمر دارم نزد گل تاجی روی سر دارم
نه پروا از سیلی طوفاننه غم از سنگ رهگذر دارم
کاربر مهمان