تصنیف در فضای موسیقی دستگاهی
نه یک شب ذوق نجوایی
نه سوزی در سحرگاهی
نه در چشمم نم اشکی
نه در دل شعله ی آهی
خداواندا اگر دستم نگیری ، من که خواهم بود
حبابی بر سر موجی ، به دست بادها خالی
بگو تا کی دلا سرگشته ی این سو و آن سویی
چه خواهی کرد با طبع تباهی جوی گمراهی
ز طبع خود به سوی فطرت خود بال و پر بگشا
هوای یار اگر داری ، بجو از خود به خود راهی
به عمری جان روشن را ز خاک تیره فرسودی
به سوی خانه ی افلاکی خود پر بزن گاهی
نه یک شب ذوق نجوایی
نه سوزی در سحرگاهی
نه در چشمم نم اشکی
نه در دل شعله ی آهی
خداواندا اگر دستم نگیری ، من که خواهم بود
حبابی بر سر موجی ، به دست بادها خالی
بگو تا کی دلا سرگشته ی این سو و آن سویی
چه خواهی کرد با طبع تباهی جوی گمراهی
ز طبع خود به سوی فطرت خود بال و پر بگشا
هوای یار اگر داری ، بجو از خود به خود راهی
به عمری جان روشن را ز خاک تیره فرسودی
به سوی خانه ی افلاکی خود پر بزن گاهی
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه