موسیقی دستگاهی
نوازنده ی کمانچه : سعید فرج پوری
نوازنده ی بربت : حسین بهروزی نیا
نوازنده ی تنبک : پژمان حدادی
نوازنده ی دف و دایره : بهنام سامانی
نوازنده ی سه تار : حمید متبسم
نوازنده ی کمانچه : سعید فرج پوری
نوازنده ی بربت : حسین بهروزی نیا
نوازنده ی تنبک : پژمان حدادی
نوازنده ی دف و دایره : بهنام سامانی
نوازنده ی سه تار : حمید متبسم
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
9:46گر بیدل و بیدستم وز عشق تو پابستم بس بند كه بشكستم آهسته كه سرمستم در مجلس حیرانی جانی است مرا جانی زان شد كه تو می دانی آهسته كه سرمستم پیش آی دمی جانم زین بیش مرنجانم ای دلبر خندانم آهسته كه سرمستم ساقی می جانان بگذر ز گران جانان دزدیده ز رهبانان آهسته كه سرمستم رندی و چو من فاشی بر ملت قلاشی در پرده چرا باشی آهسته كه سرمستم ای می بترم از تو من باده ترم از تو پرجوش ترم از تو آهسته كه سرمستم از باده جوشانم وز خرقه فروشانم از یار چه پوشانم آهسته كه سرمستم تا از خود ببریدم من عشق تو بگزیدم خود را چو فنا دیدم آهسته كه سرمستم هر چند به تلبیسم در صورت قسیسم نور دل ادریسم آهسته كه سرمستم در مذهب بیكیشان بیگانگی خویشان با دست بر ایشان آهسته كه سرمستم ای صاحب صد دستان بیگاه شد از مستان احداث و گرو بستان آهسته كه سرمستم مولوی
-
3:14
-
6:49باز آی بازآی بازآی هر آن چه هستی باز آی كافر و گبر و بت پرستی باز آی باز آی گر كافر و گبر و بت پرستی باز آی درگه ما درگه نومیدی نیست صد بار اگر توبه شكستی بازآی صد بار اگر توبه شكستی بازآی صد بار اگر توبه شكستی بازآی باز آی صد بار اگر توبه شكستی باز آی ابوسعید ابوالخیر
-
4:24
-
2:08
-
8:56ای لولیان ای لولیان یك لولی ای دیوانه شد طشتش فتاد از بام ما نك سوی مجنون خانه شد می گشت گرد حوض او چون تشنگان در جست و جو چون خشك نان ناگهان در حوض ما ترنانه شد ای مرد دانشمند تو دو گوش از این بربند تو مشنو تو این افسون كه او ز افسون ما افسانه شد زین حلقه نجهد گوش ها كو عقل برد از هوش ها تا سر نهد بر آسیا چون دانه در پیمانه شد بازی مبین بازی مبین این جا تو جانبازی گزین سرها ز عشق جعد او بس سرنگون چون شانه شد غره مشو با عقل خود بس اوستاد معتمد كاستون عالم بود او نالانتر از حنانه شد من كه ز جان ببریده ام چون گل قبا بدریده ام زان رو شدم كه عقل من با جان من بیگانه شد این قطره های هوش ها مغلوب بحر هوش شد ذرات این جان ریزه ها مستهلك جانانه شد خامش كنم فرمان كنم وین شمع را پنهان كنم شمعی كه اندر نور او خورشید و مه پروانه شد مولوی
-
2:48
-
15:33ای دوست قبولم كن و جانم بستان مستم كن و از هر دو جهانم بستان با هرچه دلم قرار گیرد بی تو آتش به من اندر زن و آنم بستان مولوی
کاربر مهمان