آلبومی با آهنگسازی پژمان طاهری و درویش خان و صدای علیرضا قربان
سنتور: پژمان طاهری، تار: حمید خبازی، نی: اسحاق چگینی، عود: نوشین پاسدار، کمانچه: سامان صمیمی، سهیل صادقی، تنبک و دایره: رشید کاکاوند، سه تار: اردوان طاهری
سنتور: پژمان طاهری، تار: حمید خبازی، نی: اسحاق چگینی، عود: نوشین پاسدار، کمانچه: سامان صمیمی، سهیل صادقی، تنبک و دایره: رشید کاکاوند، سه تار: اردوان طاهری
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
8:03آن روز خوش كجاست كه از طالع بلند بر هر كرانه پرتو مهرش بگستریم بی روشنی پدید نیاید بهای در در ظلمت زمانه كه داند چه گوهریم آن لعل را كه خاتم خورشید نقش اوست دستی به خون دل ببریم و بر آوریم ماییم سایه كز تك این دره ی كبود خورشید را به قله ی زرفام می بریم هوشنگ ابتهاج
-
8:31بگذار تا ازین شب دشوار بگذریم آنگه چه مژدهها كه به بام سحر بریم رود رونده سینه و سر میزند به سنگ یعنی بیا كه ره بگشاییم و بگذریم لعلی چكیده از دل ما بود و یاوه گشت خون میخوریم باز كه بازش بپروریم دریاب بال خستهی جویندگان كه ما در اوج آرزو به هوای تو میپریم هوشنگ ابتهاج
-
3:38ایران ـ هنگام كار است برخیز و ببین - ایران بختت در انتظار است از پا منشین - ایران از جور فراوان هر گوشه شوری بپاست خونها شده پامال و آزادیش خونبهاست خدا ز درد و غم رهاند ما را خدا به كام دل رساند ما را دور جهان نگر كه چه غوغا خواهد كرد كه چه غوغا خواهد كرد حب وطن نگر كه چه با ما خواهد كرد كه چه با ما خواهد كرد آه چه محنتها كه كشیدی ایران آه به كام دل نرسیدی، جز غم ندیدی ایران تاكی به دل جوانی نكنم به عادت پیران جامی بده به یاد وطنم - سلامت ایران ایران، تا ز دل بركشم نعره? آزادی ملك الشعرای بهار
-
8:03آن روز خوش كجاست كه از طالع بلند بر هر كرانه پرتو مهرش بگستریم بی روشنی پدید نیاید بهای در در ظلمت زمانه كه داند چه گوهریم آن لعل را كه خاتم خورشید نقش اوست دستی به خون دل ببریم و بر آوریم ماییم سایه كز تك این دره ی كبود خورشید را به قله ی زرفام می بریم هوشنگ ابتهاج
-
4:45مست آمدم ای پیر كه مستانه بمیرم مستانه در این گوشه ی میخانه بمیرم درویشم و بگذار قلندر منشانه كاكل همه افشان بسر شانه بمیرم من دُر یتیمم، صدفم سینه ی دریاست بگذار یتیمانه ودُردانه بمیرم بیگانه شمردند مرا در وطن خویش تا بی وطن و از همه بیگانه بمیرم سرباز جهادم من و از جبهه ی احرار انصاف كجا رفته كه در خانه بمیرم من بلبل عشاق به دامی نشوم رام در دام تو هم بی طمع دانه بمیرم در زندگی افسانه شدم در همه آفاق بگذار كه در مرگ هم افسانه بمیرم شهریار
-
2:26در پهنه دشت رهنوردی پیداست وندر پی آن قافله، گردی پیداست فریاد زدم- "دوباره دیداری هست؟" در چشم ستاره اشك سردی پیداست فریدون مشیری
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه