مرثیه ساخته محمد بیگلری پور، 1387
صبح بر طبل بی صدایی کوفت
دستی افشاند مهر و پایی کوفت
یله در خون خویشتن رقصید
تن تنن تن تنن تنن رقصید
چرخ زد دف زنان و کف افشاند
زلف زرین به هر طرف افشاند
چنگ شد، مثل چنگ و چنبر شد
شمع شد، شعله شد، شناور شد
شد سپندان و بی امان برجست
خیره در چشم آسمان بنشست
موی کنان مویه کنان چنگ و نای چنگ و نای چنگ و نای
جامه دران بویه کنان های و های های و های های و های
این گل پرپر که چمن ندارد
کوه و کمر دشت و دمن ندارد
این سر و قد که نسترن ندارد
سوسن باغ و یاسمن ندارد
این تن گل که پیرهن ندارد
جان من است و جان به تن ندارد
سرو شهید من کفن ندارد
دل پی او پویه کنان وای و وای وای و وای وای و وای
موی کنان مویه کنان چنگ و نای چنگ و نای چنگ و نای
صبح بر طبل بی صدایی کوفت
دستی افشاند مهر و پایی کوفت
یله در خون خویشتن رقصید
تن تنن تن تنن تنن رقصید
چرخ زد دف زنان و کف افشاند
زلف زرین به هر طرف افشاند
چنگ شد، مثل چنگ و چنبر شد
شمع شد، شعله شد، شناور شد
شد سپندان و بی امان برجست
خیره در چشم آسمان بنشست
موی کنان مویه کنان چنگ و نای چنگ و نای چنگ و نای
جامه دران بویه کنان های و های های و های های و های
این گل پرپر که چمن ندارد
کوه و کمر دشت و دمن ندارد
این سر و قد که نسترن ندارد
سوسن باغ و یاسمن ندارد
این تن گل که پیرهن ندارد
جان من است و جان به تن ندارد
سرو شهید من کفن ندارد
دل پی او پویه کنان وای و وای وای و وای وای و وای
موی کنان مویه کنان چنگ و نای چنگ و نای چنگ و نای
کاربر مهمان