display result search
- 5488
و عشق آمد
آلبوم در فضای موسیقی دستگاهی
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
14:26خوش مي روي به تنها تن ها فداي جانت مدهوش مي گذاري ياران مهربانت قصد شكار داري يا اتفاق بستان عزمي درست بايد، تا مي كشد عنانت هردم كمند زلفت صيدي دگر بگيرد پيكان غمزه در دل، ز ابروي چون كمانت من فتنه ي زمانم وان دوستان كه داري بي شك نگاه دارند، از فتنه ي زمانت داني چرا نخفتم تو پادشاه حسني خفتن حرام باشد، بر چشم پاسبانت من آب زندگاني بعد از تو مي نخواهم بگذار تا بميرم بر خاك آستانت سعدي
-
4:35مست مستم مست مستم مي پرستم از نگاهت بي قرارم عشق آمد باد آمد اشك ريزان در كنارم ماه تابانم خدايا در ميان بركه ي غم ها عاشق و تنها عاشق و تنها سنگ اندوه نگاهت كرده مجنون جان زارم بانگ چنگ و ني بود محرم اسرار عشقم عاقبت ماندم تك و تنها ميان شام تارم مي روم من مست و شيدا تا ره خود را بجويم چون نسيمي بي قرار در دل هواي تو دارم گلعذارم چشم من از ديدن رخسار زيباي تو يار مي دود اما بدان در فراقت غمگسار است تا نباشد در ميان راه عشق صد چون نالم كي توان گشتن چو مجنون محمل ليلي عاشق اي نگارم محمود توسليان
-
4:54مكن از برم جدايي مرو از كنارم امشب كه نمي شكيبد از تو دل بي قرارم امشب چه زني صلاي رفتن؟ چو نماند پاي رفتن چه كني هواي رفتن؟ كه نمي گذارم امشب به رخم چو برگشادي در وعده ها كه دادي نه شگفت اگر به شادي نفسي برآرم امشب دگر آرزو نجويم پي آرزو نپويم دگر از تو شكار گويم كه تويي شكارم امشب گل بخت شد شكفته، كه شوم چو بخت خفته كه تو داده اي نهفته بر خويش بارم امشب دل اوحدي تو داري، كه نمي دهي به ياري نكنم به ترك زاري، كه ز عشق زارم امشب اوحدي مراغه اي
-
7:24دلخوشم با غزلي تازه همينم كافي ست تو مرا باز رساندي به يقينم كافي ست قانعم بيشتر از اين چه بخواهم از تو گاه گاهي كه كنارت بنشينم كافي ست گله اي نيست من و فاصله ها همزاديم گاهي از دور تو را خوب ببينم كافي ست آسماني تو در آن گستره ي خورشيدي كن من همين قدر كه گرم است زمينم كافي ست من همين قدر كه با حال و هوايت گهگاه برگي از باغچه ي شعر بچينم، كافي ست فكر كردن به تو يعني غزلي شورانگيز كه همين شوق مرا خوب ترينم كافي ست محمدعلي بهمني
-
11:02خواهم ز اشك خود گره ي چشم واكنم وز پشت اشك روي جهان باصفا كنم بر گريه ام مخند به سوزم نگاه كن شمعم كه اشك ريزم و آتش به پا كنم دامن مكش ز من كه دل از دست داده ام ترسم كه زود دامن هستي رها كنم گر چنين جلوه كند مغبچه ي باده فروش خاكروب در ميخانه كنم مژگان را بهادر يگانه
کاربر مهمان