تصنیف بهاریه
در چمن یاسمن زد جوانه
می دهد بوی مستی زمانه
مرغ شیدا در این بهشت سبز جاودانه
می زند نغمه ی عاشقانه
از شادی ها آویزم به روی سرو و سوسن
ز ژاله ها پیاله ها پر می کن ای گلبن من
به بوی موج زلف تو خفته ست سنبل پریشان
دل مرا شکسته از عشقت
نمی شوی چرا پشیمان
مشکن ای گل پیمان
چون شد آن شبها که در باغ و صحرا باد نمی زد از هوس
دگر به هم چو موی تو بنفشه ها را
زعشق اگر خراب و مجنون باشی
خدا نخواهد اینکه محزون باشی
یاد یاران کن ای یار
سزد که حافظانه خوشدل باشی
که گل بسی دمد و در گِل باشی
وای ازین عمر کوتاه
به کار من نگار من از حسرت می کشد آه
در چمن یاسمن زد جوانه
می دهد بوی مستی زمانه
مرغ شیدا در این بهشت سبز جاودانه
می زند نغمه ی عاشقانه
از شادی ها آویزم به روی سرو و سوسن
ز ژاله ها پیاله ها پر می کن ای گلبن من
به بوی موج زلف تو خفته ست سنبل پریشان
دل مرا شکسته از عشقت
نمی شوی چرا پشیمان
مشکن ای گل پیمان
چون شد آن شبها که در باغ و صحرا باد نمی زد از هوس
دگر به هم چو موی تو بنفشه ها را
زعشق اگر خراب و مجنون باشی
خدا نخواهد اینکه محزون باشی
یاد یاران کن ای یار
سزد که حافظانه خوشدل باشی
که گل بسی دمد و در گِل باشی
وای ازین عمر کوتاه
به کار من نگار من از حسرت می کشد آه
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه