تصنیف ماهور ساخته حسین فرهادپور
آمد گل در باغ جهان بانگ هزار است هنگام بهار است
آن باده ی توفیق که داروی خمار است در جان بهار است
تا خاک ز دیده نرود چشم نبیند
آیات خدا را
کز گلبن امید گل عشق نداده است
هر بیسر و پا را
هر قطره ی باران که پراکنده به خاک است
آئینه ی جان است
آن باده ی ناخورده که در هر رگ تاک است
خورشید نهان است
در دیده ی احباب سه چیز است که زیباست
وان هرسه بهار است و نگار است و قرار است
ما مرد بهاریم و نگاریم و قراریم
چندان که قرار است و نگار است و بهار است
سختم عجب آید که چگونه بردش خواب
آنرا که به سر سودا از مهر نگار است
آمد گل در باغ جهان بانگ هزار است هنگام بهار است
آن باده ی توفیق که داروی خمار است در جان بهار است
تا خاک ز دیده نرود چشم نبیند
آیات خدا را
کز گلبن امید گل عشق نداده است
هر بیسر و پا را
هر قطره ی باران که پراکنده به خاک است
آئینه ی جان است
آن باده ی ناخورده که در هر رگ تاک است
خورشید نهان است
در دیده ی احباب سه چیز است که زیباست
وان هرسه بهار است و نگار است و قرار است
ما مرد بهاریم و نگاریم و قراریم
چندان که قرار است و نگار است و بهار است
سختم عجب آید که چگونه بردش خواب
آنرا که به سر سودا از مهر نگار است
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه