display result search
منو

رقصانه

  • 5 قطعه
  • 13':56" مدت زمان
  • 2006 دریافت شده
چند تصنیف در بیات اصفهان
ویولن: ارسلان کامکار، مشتاق قرداش خانی- بربط: ارسلان کامکار- تار: شهرام اعتمادی، صایب کاکاوند- ضرب زورخانه، تنبک: کامبیز گنجه‌ای- نی: داوود ورزیده- قیچک آلتو: حسن خدایی نیا- کمانچه: مشتاق قرداش خانی- بم تار: سهیل سان احمدی- دف، دف باس: مهدی رضایی- زنگ، دهل، دایره، دمام: پژمان پرنیا- سنتور: حسین پرنیا

آهنگ ها

  • عنوان
    زمان
  • 8:12
    یك دو ابریشمك فروتر گیر تا توانیم فهم آن كردن اندك اندك ز كوه سنگ كشند نتوان كوه را كشان كردن ما گوش شماییم شما تن زده تا كی ما مست و خراباتی و بیخود شده تا كی دل زیر و زبر گشت مها چند زنی طشت مجلس همه شوریده بتا عربده تا كی ما سوخته حالان و شما سیر و ملولان آخر بنگویید كه این قاعده تا كی تسبیح بینداخت و ز سالوس بپرداخت كاین نوبت شادی است غم بیهده تا كی چون ساقی ما ریخت بر او جام شرابی بشكست در صومعه كاین معبده تا كی (مولوی)
  • 4:12
    من عاشقی از كمال تو آموزم بیت و غزل از جمال تو آموزم در پرده? دل خیال تو رقص كند من رقص هم از خیال تو آموزم (مولوی)
  • 10:23
    من مست و تو دیوانه، ما را كه برد خانه صد بار ترا گفتم كم خور دو سه پیمانه در شهر یكی كس را هشیار نمی بینم هر یك بتر از دیگر شوریده و دیوانه جانا به خرابات آ، تا لذت جان بینی جان را چه خوشی باشد بی صحبت جانانه تو وقف خراباتی ،دخلت می و خرجت می زین وقف به هشیاران مسپار یكی دانه ای لولی بربط زن، تو مست تری یا من ای پیش چو تو مستی افسون من افسانه از خانه برون رفتم مستیم به پیش آمد در هر نظرش مضمر صد گلشن و كاشانه گفتم ز كجایی تو ،تسخر زد و گفت ای جان نیمیم ز تركستان، نیمیم ز فرغانه نیمیم ز آب و گل، نیمیم ز جان و دل نیمیم لب دریا، نیمی همه دردانه گفتم كه رفیقی كن با من كه منم خویشت گفتا كه بنشناسم من خویش ز بیگانه چون كشتی بی لنگر كژ می شد و مژ می شد و زحسرت او مرده صد عاقل و فرزانه (مولوی)
  • 8:29
    ای جان تو جانم را از خویش خبر كرده اندیشه تو هر دم در بنده اثر كرده ای هر چه بیندیشی در خاطر تو آید بر بنده همان لحظه آن چیز گذر كرده از شیوه و ناز تو مشغول شده جانم مكر تو به پنهانی خود كار دگر كرده بر یاد لب تو نی هر صبح بنالیده عشقت دهن نی را پرقند و شكر كرده از چهره چون ماهت وز قد و كمرگاهت چون ماه نو این جانم خود را چو قمر كرده خود را چو كمر كردم باشد به میان آیی ای چشم تو سوی من از خشم نظر كرده از خشم نظر كردی دل زیر و زبر كردی تا این دل آواره از خویش سفر كرده (مولوی
  • 13:56
    سخت خوش است چشم تو و آن رخ گلفشان تو دوش چه خورده‌ای دلا راست بگو به جان تو فتنه گر است نام تو پرشكر است دام تو باطرب است جام تو بانمك است نان تو مرده اگر ببیندت فهم كند كه سرخوشی چند نهان كنی كه می فاش كند نهان تو هر نفسی بگوییم عقل تو كو چه شد تو را عقل نماند بنده را در غم و امتحان تو هر سحری چو ابر دی بارم اشك بر درت پاك كنم به آستین اشك ز آستان تو زاهد كشوری بدم صاحب منبری بدم كرد قضا دل مرا عاشق و كف زنان تو صبر پرید از دلم عقل گریخت از سرم تا به كجا كشد مرا مستی بی‌امان تو شیر سیاه عشق تو می‌كند استخوان من نی تو ضمان من بدی پس چه شد این ضمان تو مشرق و مغرب ار روم ور سوی آسمان شوم نیست نشان زندگی تا نرسد نشان تو ای تبریز بازگو بهر خدا به شمس دین كاین دو جهان حسد برد بر شرف جهان تو (مولوی

تصاویر

دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه

آلبوم‌هایی از همین سبک

صدای موسیقی