تصنیف افشاری ساخته فریدون خالقی
آن ساقی کوثرنشین گر پرکند مینای من
درد من را درمان کند مولای من مولای من
مهر و مه او را مشتری دارد نشان سروری
بر جمله خوبان برتری آن گوهر یکتای من
صاحبقران لافتی خورشید برج هل اتی
گیرد جهان نور ولا زان زهره ی زهرای من
آمد که زندان بشکند مغروری جان بشکند
بازار طغیان بشکند سلطان بی پروای من
رویش نکو خویش نکو محراب ابرویش نکو
رخسار مینویش نکو خوش می رسد طوبای من
خیزید و دست افشان کنید جان را بر او قربان کنید
شادی دوصد چندان کنید آمد بت والای من
گلتاج عزت بر سرش شولای عرفان در برش
باشد خدا یاری گرشیاری گرمولای من
آن ساقی کوثرنشین گر پرکند مینای من
درد من را درمان کند مولای من مولای من
مهر و مه او را مشتری دارد نشان سروری
بر جمله خوبان برتری آن گوهر یکتای من
صاحبقران لافتی خورشید برج هل اتی
گیرد جهان نور ولا زان زهره ی زهرای من
آمد که زندان بشکند مغروری جان بشکند
بازار طغیان بشکند سلطان بی پروای من
رویش نکو خویش نکو محراب ابرویش نکو
رخسار مینویش نکو خوش می رسد طوبای من
خیزید و دست افشان کنید جان را بر او قربان کنید
شادی دوصد چندان کنید آمد بت والای من
گلتاج عزت بر سرش شولای عرفان در برش
باشد خدا یاری گرشیاری گرمولای من
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه