تصنیف به یاد یدالله بهزاد کرمانشاهی، شاعر اهل کرمانشاه
ز خاطر مگر بردی بهار ای آسمان
بیا و در این گلشن ببار ای آسمان
که چمن را دیگر، نبود گل در بر
به کجا بروم ز پی رویش
ز چه کس شنوم خبر از کویش؟
به کجا شد استاد؟ ای دریغ از بهزاد
عقابی چو او دیده ی آسمان نبیند بدین سادگی
به اوجی چون او کس دگر کی رسد پس از این، در آزادگی؟
گل آرای باغ سخن شد کنون غزل گوی باغ جنان
چنان شعر نابش به یاد وطن، بود نام او جاودان
او را نگر، چون شعر تر، یادش قرین دل ها
در هر غزل، آن بی بدل، شورآفرین دل ها
ببار ای ابر، زین بیداد
که رفت از کف ما بهزاد
ز خاطر مگر بردی بهار ای آسمان
بیا و در این گلشن ببار ای آسمان
که چمن را دیگر، نبود گل در بر
به کجا بروم ز پی رویش
ز چه کس شنوم خبر از کویش؟
به کجا شد استاد؟ ای دریغ از بهزاد
عقابی چو او دیده ی آسمان نبیند بدین سادگی
به اوجی چون او کس دگر کی رسد پس از این، در آزادگی؟
گل آرای باغ سخن شد کنون غزل گوی باغ جنان
چنان شعر نابش به یاد وطن، بود نام او جاودان
او را نگر، چون شعر تر، یادش قرین دل ها
در هر غزل، آن بی بدل، شورآفرین دل ها
ببار ای ابر، زین بیداد
که رفت از کف ما بهزاد
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه