تصنیف بیات اصفهان ساخته علی جعفریان، 1374
ای از تو چراغ دیده روشن
ای در تو صفای باغ و گلشن
تو جلوه ی مهر عالم افروز
آن شمع خموش درگهت من
ای چشم و چراغ آشنایی
ای مظهر قدرت خدایی
چون ماه نهفته در پس ابر
رخساره به ما نمی نمایی
تو صبح بهار شادی انگیز
من همچو غروب سرد پاییز
من جام تهی ز شور مستی
تو ساغری از نشاط لبریز
ای نغمه گر عشق بردی تو ز هوشم
آواز تو گردید آویزه گوشم
آورده می نوشت در جوش و خروشم
خمخانه هستی را بنهاده به دوشم
هر جا که گلی به خنده بشکفت
با من سخن از رخ تو می گفت
چون چشم ستاره تا سحرگاه
با یاد تو چشم من نمی خفت
ای از تو چراغ دیده روشن
ای در تو صفای باغ و گلشن
تو جلوه ی مهر عالم افروز
آن شمع خموش درگهت من
ای چشم و چراغ آشنایی
ای مظهر قدرت خدایی
چون ماه نهفته در پس ابر
رخساره به ما نمی نمایی
تو صبح بهار شادی انگیز
من همچو غروب سرد پاییز
من جام تهی ز شور مستی
تو ساغری از نشاط لبریز
ای نغمه گر عشق بردی تو ز هوشم
آواز تو گردید آویزه گوشم
آورده می نوشت در جوش و خروشم
خمخانه هستی را بنهاده به دوشم
هر جا که گلی به خنده بشکفت
با من سخن از رخ تو می گفت
چون چشم ستاره تا سحرگاه
با یاد تو چشم من نمی خفت
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
8:35
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان