تصنیف چهارگاه از محمدجلیل عندلیبی سال 1365
هر که نداند که چه این گشته بود در سر ما
بو نبرد تا نکشد جرعهای از ساغر ما
بگذرد از آب بقاء تشنه شود بهر لقاء
زنده دلی کو بچشد قطره ای از کوثر ما
آنکه به معیار شرف در نشناسد زخرف
کی رسد او را که شود صیرفی گوهر ما
وسوسه ی بی بصران شعبده ی بدگوهران
کار مکرر نکند آینه ی باورما
پنجه ی شیران شکند بازوی مردافکن ما
زهره ی کیوان بدرد بارقه ی خنجر ما
تا به سر کوی ظفر هست در این دشت خطر
توشه ی ما همت ما یاور ما
کی رود از سینه ی ما داغ غم عشق ازل
لاله صفت گر که شود غرقه به خون پیکر ما
هر که نداند که چه این گشته بود در سر ما
بو نبرد تا نکشد جرعهای از ساغر ما
بگذرد از آب بقاء تشنه شود بهر لقاء
زنده دلی کو بچشد قطره ای از کوثر ما
آنکه به معیار شرف در نشناسد زخرف
کی رسد او را که شود صیرفی گوهر ما
وسوسه ی بی بصران شعبده ی بدگوهران
کار مکرر نکند آینه ی باورما
پنجه ی شیران شکند بازوی مردافکن ما
زهره ی کیوان بدرد بارقه ی خنجر ما
تا به سر کوی ظفر هست در این دشت خطر
توشه ی ما همت ما یاور ما
کی رود از سینه ی ما داغ غم عشق ازل
لاله صفت گر که شود غرقه به خون پیکر ما
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه