ترانه ارکسترال
رحیم معینی کرمانشاهی
(زادهٔ 15 بهمن 1304 در کرمانشاه - درگذشته 26 آبان 1394 در تهران)، نقاش، روزنامهنگار، نویسنده، شاعر و ترانهسرای اهل ایران بود. رحیم معینی، که تخلص «امید» را در شعر برگزید، به روایتهای پیشین در سال 1304 خورشیدی در کرمانشاه زاده شده است؛ ولی در مراسم گرامیداشتی که در خردادماه سال 1383 برای او در تهران برگزار شده به دفعات سال تولد او را 1301 قید کردهاند. از آن جا که گزارش این مراسم در جزوهای نیز انتشار یافته و اعتراضی از سوی شاعر و ترانهسرا برنیانگیخته است میتوان همین روایت آخر را درست دانست. پدرش کریم معینی، ملقب به سالار معظم، مردی شجاع و دلیر بود و بهواسطهٔ رفاقتی که با نصرت الدّوله فیروز داشت، چندی از طرف وی به حکومت فارس منصوب شد و مدتی نیز برای سرکوبی مبارزان کردستان با سپهبد امیر احمدی همکاری کرد و پس از فوت نصرت الدّوله برای همیشه از کارهای سیاسی کناره گیری کرد و در گوشهٔ انزواء به سر بُرد. نیای معینی حسین خان معین الرّعایا مردی لایق و با سواد و مردم دار بود و از نظر بخشش و کمکی که به مردم میکرد مورد توجه و احترام بود و نسبت به ائمهٔ اطهار اخلاص فراوان داشت و حسینیهای در کرمانشاه بنا کرد که اکنون هم به نام او مشهور است و در نهضت مشروطه و استبداد به دست مردی ناشناس به تحریک عدهای از مالکین کشته شد.
ز دام سینه ام ، دل میگریزد
گل من ، دیگر از گل میگریزد
مده پندش ، که این دیوانه ی عشق
ز نیرنگ تو عاقل میگریزد
چنان موج هراسانی شب و روز
ز دریا و ز ساحل میگریزد
ز هر قیدی به جز بند محبت
بود هر چند مشکل میگریزد
هم از خصمان عاقل ، میهراسد
هم از یاران جاهل ، میگریزد
چه سازم با دل دیوانه ی خویش
ز من هم گاه این دل میگریزد
رحیم معینی کرمانشاهی
(زادهٔ 15 بهمن 1304 در کرمانشاه - درگذشته 26 آبان 1394 در تهران)، نقاش، روزنامهنگار، نویسنده، شاعر و ترانهسرای اهل ایران بود. رحیم معینی، که تخلص «امید» را در شعر برگزید، به روایتهای پیشین در سال 1304 خورشیدی در کرمانشاه زاده شده است؛ ولی در مراسم گرامیداشتی که در خردادماه سال 1383 برای او در تهران برگزار شده به دفعات سال تولد او را 1301 قید کردهاند. از آن جا که گزارش این مراسم در جزوهای نیز انتشار یافته و اعتراضی از سوی شاعر و ترانهسرا برنیانگیخته است میتوان همین روایت آخر را درست دانست. پدرش کریم معینی، ملقب به سالار معظم، مردی شجاع و دلیر بود و بهواسطهٔ رفاقتی که با نصرت الدّوله فیروز داشت، چندی از طرف وی به حکومت فارس منصوب شد و مدتی نیز برای سرکوبی مبارزان کردستان با سپهبد امیر احمدی همکاری کرد و پس از فوت نصرت الدّوله برای همیشه از کارهای سیاسی کناره گیری کرد و در گوشهٔ انزواء به سر بُرد. نیای معینی حسین خان معین الرّعایا مردی لایق و با سواد و مردم دار بود و از نظر بخشش و کمکی که به مردم میکرد مورد توجه و احترام بود و نسبت به ائمهٔ اطهار اخلاص فراوان داشت و حسینیهای در کرمانشاه بنا کرد که اکنون هم به نام او مشهور است و در نهضت مشروطه و استبداد به دست مردی ناشناس به تحریک عدهای از مالکین کشته شد.
ز دام سینه ام ، دل میگریزد
گل من ، دیگر از گل میگریزد
مده پندش ، که این دیوانه ی عشق
ز نیرنگ تو عاقل میگریزد
چنان موج هراسانی شب و روز
ز دریا و ز ساحل میگریزد
ز هر قیدی به جز بند محبت
بود هر چند مشکل میگریزد
هم از خصمان عاقل ، میهراسد
هم از یاران جاهل ، میگریزد
چه سازم با دل دیوانه ی خویش
ز من هم گاه این دل میگریزد
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه