تصنیف در فضای موسیقی دستگاهی و بی کلام همین تصنیف
شد دگر باره جوان عالم پیر
عالم پیر شده عشق پذیر
کائناتند در این دام اسیر
دام عشق است و ندارد تقدیر
چنگ زن چنگ به اقبال امیر
ساز را ساز به بانگ بم و زیر
خم می نیست غدیر است غدیر
ساقی امروز امیر است امیر
گر بهار است بهاری دگر است
غنچه را بین که چه سان جامه در است
چهره ی گل سر هر رهگذر است
عطر گل ریخته از بام و در است
روی دلدار مگر جلوه گر است
همه ی شهر ازین قصه پر است
دل درین شعله بسی سوخته ام
زاتش عشق برافروخته ام
تا که این سوختن آموخته ام
هرچه جز عشق تو بفروخته ام
دیده از غیر تو بردوخته ام
غیر عشق تو نیندوخته ام
شد دگر باره جوان عالم پیر
عالم پیر شده عشق پذیر
کائناتند در این دام اسیر
دام عشق است و ندارد تقدیر
چنگ زن چنگ به اقبال امیر
ساز را ساز به بانگ بم و زیر
خم می نیست غدیر است غدیر
ساقی امروز امیر است امیر
گر بهار است بهاری دگر است
غنچه را بین که چه سان جامه در است
چهره ی گل سر هر رهگذر است
عطر گل ریخته از بام و در است
روی دلدار مگر جلوه گر است
همه ی شهر ازین قصه پر است
دل درین شعله بسی سوخته ام
زاتش عشق برافروخته ام
تا که این سوختن آموخته ام
هرچه جز عشق تو بفروخته ام
دیده از غیر تو بردوخته ام
غیر عشق تو نیندوخته ام
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه