تصنیف در دستگاه چهارگاه
باران می بارد ومن تنها در خلوت خود با یادت همسفرم درین شب سرد
بیتاب از فاصله و رویاهایی که نشد میسوزد بال و پرم دریغ ازین درد
باران میبارد وشب میگیرد بوی تورا عطر گیسوی تورا مسافر من
امشب لبریز تو ام برگرد از راه سفر برگرد از فاصله ها بخاطر من
نبوده لحظه ای که بی تو بوده باشم
سروده ای به غیر تو سروده باشم
تورا به دل سپرده ام که با تو از عشق
بروی خود دریچه ای گشوده باشم
نالم از دوری تو دوری از باور من
ایکاش از خاطر من سفر نمیکردی
باران می بارد ودل میگرید روح مرا
اشک اندوه مرا تو بر نمیگردی
وحید روشن ضمیر
باران می بارد ومن تنها در خلوت خود با یادت همسفرم درین شب سرد
بیتاب از فاصله و رویاهایی که نشد میسوزد بال و پرم دریغ ازین درد
باران میبارد وشب میگیرد بوی تورا عطر گیسوی تورا مسافر من
امشب لبریز تو ام برگرد از راه سفر برگرد از فاصله ها بخاطر من
نبوده لحظه ای که بی تو بوده باشم
سروده ای به غیر تو سروده باشم
تورا به دل سپرده ام که با تو از عشق
بروی خود دریچه ای گشوده باشم
نالم از دوری تو دوری از باور من
ایکاش از خاطر من سفر نمیکردی
باران می بارد ودل میگرید روح مرا
اشک اندوه مرا تو بر نمیگردی
وحید روشن ضمیر
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
5:38
کاربر مهمان