موسیقی سنتی باکلام
ای آرزویم ای صبح امید
ای دیدگانت فانوس خورشید
چشم انتظاری در رهگذارت تنها نشسته
عکسی ز رویت در قاب نقره بر سینه بسته
ای همدم تنهایی ام
ای مایه ی رسوایی ام
در انتظارت تا کی بمانم
من بی تو ماندن کی می توانم؟
تا رفته ای با دگری
در مستی و بی خبری
در خاطرم می گذری
با روی زیبا چو پری ... نامهربانم
دیگر ز سر بازم مکن
با غصه دمسازم مکن
من آن امید خسته ام
دل با غمت پیوسته ام
تا هستم...
تو اسیر یک نگاهی به خدا
بسته ی دام گناهی به خدا
راه من با تو به پایان نرسد
تو رفیق نیمه راهی به خدا
ای آرزویم ای صبح امید
ای دیدگانت فانوس خورشید
چشم انتظاری در رهگذارت تنها نشسته
عکسی ز رویت در قاب نقره بر سینه بسته
ای همدم تنهایی ام
ای مایه ی رسوایی ام
در انتظارت تا کی بمانم
من بی تو ماندن کی می توانم؟
تا رفته ای با دگری
در مستی و بی خبری
در خاطرم می گذری
با روی زیبا چو پری ... نامهربانم
دیگر ز سر بازم مکن
با غصه دمسازم مکن
من آن امید خسته ام
دل با غمت پیوسته ام
تا هستم...
تو اسیر یک نگاهی به خدا
بسته ی دام گناهی به خدا
راه من با تو به پایان نرسد
تو رفیق نیمه راهی به خدا
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه