تصنیف در فضای موسیقی دستگاهی
شب آمد که ره زند
فکر و خیال او به خوابم
شب آمد که افکند
تا به سحر به التهابم
خیزم و به دوش کشم
تفنگ کهنه کار خود را
به اسب یکه شناس
سوار شوم روم به صحرا
اسب زیبای خوش رفتارم
رو به سرمنزل دل دارم
پیش از آن که از سپیده اثری بینم
خواهم امشب که صبح دگری بینم
گر توانی بپر اسب سپید من
برسانم به آن صبح امید من
می خواهم تا خفته دیده ی بدخواه
دیده روشن سازم از رخ آن ماه
همتی کن خدا را سحر شد
با سخن گفتن امشب به سر شد
شب آمد که ره زند
فکر و خیال او به خوابم
شب آمد که افکند
تا به سحر به التهابم
خیزم و به دوش کشم
تفنگ کهنه کار خود را
به اسب یکه شناس
سوار شوم روم به صحرا
اسب زیبای خوش رفتارم
رو به سرمنزل دل دارم
پیش از آن که از سپیده اثری بینم
خواهم امشب که صبح دگری بینم
گر توانی بپر اسب سپید من
برسانم به آن صبح امید من
می خواهم تا خفته دیده ی بدخواه
دیده روشن سازم از رخ آن ماه
همتی کن خدا را سحر شد
با سخن گفتن امشب به سر شد
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
3:31
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه