تصنیف هایی به آهنگسازی پیمان خازنی
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
5:18اگر روزي تنها غريب واله و شيدا نشستي از غم ياران ميان گريه باران به ياد من باش اگر ديوانه اي سرگشته ديدي ز مجنون پيشگان حرفي شنيدي اگر از چشمه ي خون بار غم ها ميان آه شب جامي چشيدي به ياد من باش اگر رنگ چمن را زرد ديدي نگاه باغ را پر درد ديدي اگر در فصل گرمي گل عشق تمام غنچه ها را سرد ديدي به ياد من باش اگر گل هاي باور گريه كردن همه عشاق پر پر گريه كردن اگر دردي كشان مكتب عشق براي بوي ساغر گريه كردن به ياد من باش اگر گل هاي باور گريه كردن همه عشاق پر پر گريه كردن اگر دردي كشان مكتب عشق براي بوي ساغر گريه كردن به ياد من باش
-
9:24مرا دو چشم به راه و دو گوش بر پيغام تو فارغي و به افسوس ميرود ايام شبي نپرسي و روزي كه دوستدارانت چگونه شب به سحر ميبرند و روز به شام به كام دل نفسي با تو التماس من است بسا نفس كه فرورفت و برنيامد كام مرا نه دولت وصل و نه احتمال فراق نه پاي رفتن از اين ناحيت نه جاي مُقام بر آتش غم سعدي كدام دل كه نسوخت گر اين سخن برود در جهان نماند خام
-
4:28از آن دمي كه عشق تو نشسته در خيال من رهي دگر نمي زند خيال بي مثال من چه پر طنين شدم از اين خيال خوش خيال خوش زمانه بر مراد دل خيال خوش زمان خوش بيا تو هم بهار من به اين خيال سر بزنم بيا و از ره وفا به باغ سينه در بزن كنار دل نشين كه تا فلك رود خروش من ترانه هاي عشق را بخوان بخوان به گوش من مراد دل تو اي بيا داد دل تواي بيا ببين كه در ره وفا گذشته روزگارم بيابيا بيا دلا بيابيا كنارم
-
5:29نگاهي منتظر دارم تو از ره مي رسي يا نه به هجرت اشك مي بارد تو از ره مي رسي يا نه در امواج غم عشقت رهايم كردي و رفتي در اين طوفان گرفتارم تو از ره مي رسي يا نه الهي عشق را دادي چرا غمهاي هجران را اميد و وصل و شادي را چرا حال پريشان را صفا ده سينه را جانم در اين گرداب تنهايي كه در آغوش جان گيرم نگاه مست جانان را نگاهي منتظر دارم تو از ره مي رسي يا نه به هجرت اشك مي بارد تو از ره مي رسي يا نه
-
5:03در نهان خانه ي دل تويي تو جان و جانان دل تويي تو رمز شيدايي اميد مني ناي مستانه ي دل تويي تو نازنين تا كه من با تو هستم از مي عاشقي ها مستم مستم با من بمان با من بمان اله ي ناز مني تو گلشن راز مني تو سوز مني نغمه من ساز مني تو ماه من نور من شوق من شور من نواي سينه ي من ترانه ي من اميدم نويدم سروشم خروشم تا تويي در كنار من خوش بود روزگار من من نواهاي عشقم تا تويي نو بهارم
-
4:17من هر كجا سر مي زنم هر خانه اي در مي زنم هر گوشه اي پر مي زنم جان را در آذر مي زنم ور نه در اين محنت سر جان مي رود اي نازنين يك دم بيا با ما نشين فرياد آخر مي زنم روزي هما بودم ولي بر قله ها بودم ولي اكنون ميان اين قفس بنشسته پرپر مي زنم ساقي اسير بند غم با دست بيداد و ستم دور از همه دردي كشان بي باده ساغر مي زنم در سينه آتش هاي غم هر روز و شب مي سوزدم با ياد رويش مرهمي بر ديده ي تر مي زنم گفتيم از اين جور و ستم در ناله هامان بيش و كم ياران برفتند و فغان بي يار و ياور مي زنم
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه