آلبوم در فضای موسیقی دستگاهی
نوازنده ی تار و بم تار : حمید سکوتی
نوازنده ی کمانچه : شهرام صارمی
نوازنده ی نی : پویا معتمدی
نوازنده ی سنتور : اسماعیل صفری
نوازنده ی تنبک : مهدی جهانگردی
نوازنده ی تار و بم تار : حمید سکوتی
نوازنده ی کمانچه : شهرام صارمی
نوازنده ی نی : پویا معتمدی
نوازنده ی سنتور : اسماعیل صفری
نوازنده ی تنبک : مهدی جهانگردی
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
3:51
-
8:09ما شبي دست برآريم و دعايي بكنيم غم هجران تو را چاره ز جايي بكنيم دل بيمار شد از دست رفيقان مددي تا طبيبش به سر آريم و دوايي بكنيم آن كه بي جرم برنجيد و به تيغم زد و رفت بازش آريد خدا را كه صفايي بكنيم خشك شد بيخ طرب راه خرابات كجاست تا در آن آب و هوا نشو و نمايي بكنيم حافظ
-
7:05چه شب است يا رب امشب كه ز پي سحر ندارد من و اين همه دعاها كه يكي اثر ندارد غلط است اين كه گويند كه به دل ره است دل را دل من زغصه خون شد دل او خبر ندارد بي سبب از ما جدايي مي كند اي مسلمانان به فريادم رسيد كان غلامي بي وفايي مي كند ، جدايي مي كند بكش و بكش به خنجر ، بنگر به جان عاشق كه به غير عشقبازي ، گنه دگر ندارد عرفي شيرازي
-
4:30مدد از خاطر رندان طلب اي دل ور نه كار صعب است مبادا كه خطايي بكنيم سايه ي طاير كم حوصله كاري نكند طلب از سايه ي ميمون همايي بكنيم دلم از پرده بشد حافظ خوش لهجه كجاست تا به قول و غزلش ساز نوايي بكنيم حافظ
-
6:00هركه را كه بخت ديده مي دهد در رخ تو بيننده مي كند وان كه ميكند سير صورتت ، وصف آفريننده مي كند هر گه از درش خيمه مي كنم ، جامه مي درم ، نعره مي زنم من به حال دل گريه مي كنم ، دل به كار من خنده مي كند چون به روي خود پرده مي كشد ، روز روشنم تيره مي شود چون به موي خود شانه مي زند ، خاطرم پراكنده مي كند گاه مي دهد جام مي به جم ، گاه مي زند پشت پا به غم پير مي فروش از سر كرم ، كارهاي فرخنده مي كند فروغي بسطامي
-
1:50
-
3:07به روي دلبري گر مايلستم مكن منعم گرفتار دلستم خدا را ساربان آهسته مي ران كه من وامانده ي اين قافلستم باباطاهر
-
5:22پيامي ز مهرباني رسان تو از من به آن كه داني كه تا دهم جان ، به مژدگاني گرم از آن مه ، خبر رساني به راه عشق تو پا نهادم زمام دل را ز دست دادم ز هجر رويت ز پا فتادم درين ره آخر ، ز ناتواني ز هجر رويت شبي نخفتم حديث عشقت به كس نگفتم غم فراقت به دل نهفتم كند چه با اين ، غم نهاني
-
13:48ديشب صداي تيشه از بيستون نيامد گويا به خواب شيرين فرهاد رفته باشد شادم كه از رقيبان دامن كشان گذشتي گو مشت خاك ما هم بر باد رفته باشد ساقيا مي ده كه ما دردي كش ميخانه ايم با خرابات آشنا ، از خرد بيگانه ايم خويشتن سوزيم و جان برسر نهادي شمع وار هركجا در محفلي شمعي ست ، ما پروانه ايم اندرين راه ار بداني ، هردو از يك جاده ايم وندرين كوي ار ببيني ، هردو از يك خانه ايم گر به طوفان مي سپارد ، يا به ساحل مي برد دل به دريا و سپر بر روي آب افكنده ايم عارف اندر چرخ و صوفي در سماع آورده ايم شاهد اندر رقص و افيون در شراب افكنده ايم
-
6:20حيلت رها كن عاشقا ديوانه شو ديوانه شو و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو رو سينه را از سينه ها هفت آب شو از كينه ها وانگه شراب عشق را پيمانه شو پيمانه شو بايد كه جمله جان شوي تا لايق جانان شوي گر سوي مستان مي روي مستانه شو مستانه شو گر چهره بنمايد صنم پر شو از او چون آينه ور زلف بگشايد صنم ، رو شانه شو رو شانه شو مولوي
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان