تصانیفی از اسماعیل مهرتاش با تنظیم هوشنگ فراهانی و آواز: علی اصغر بهمنی
نوازندگان گروه چکاد
هوشنگ فراهانی: تار و بمتار
علیرضا جواهری: سنتور و تنبک
سینا جهان آبادی: کمانچه
فرهاد زالی: نی
افشین خلج: دف و دایره
تکنوازان:
هوشنگ فراهانی: تار و سه تار
علیرضا جواهری: سنتور
فرشاد صارمی: کمانچه
نوازندگان گروه چکاد
هوشنگ فراهانی: تار و بمتار
علیرضا جواهری: سنتور و تنبک
سینا جهان آبادی: کمانچه
فرهاد زالی: نی
افشین خلج: دف و دایره
تکنوازان:
هوشنگ فراهانی: تار و سه تار
علیرضا جواهری: سنتور
فرشاد صارمی: کمانچه
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
10:18وقت طرب خوش يافتم آن دلبر طناز را ساقي بيار آن جام مي مطرب بزن آن ساز را امشب كه بزم عارفان از شمع رويت روشن است آهسته تا نبود خبر رندان شاهدباز را من مرغكي پربستهام زان در قفس بنشسته ام گر زان كه بشكستي قفس بنمودمي پرواز را روي خوش و آواز خوش دارند هر يك لذتي بنگر كه لذت چون بود محبوب خوش آواز را شور غم عشقش چنين حيف است پنهان داشتن در گوش ني رمزي بگو تا بركشد آواز را سعدي تو مرغ زيركي خوبت به دام آوردهام مشكل به دست آرد كسي مانند تو شهباز را سعدي
-
17:15من از تو صبر ندارم كه بي تو بنشينم كسي دگر نتوانم كه بر تو بگزينم بپرس حال من آخر چو بگذري روزي كه چون همي گذرد روزگار مسكينم بگرد بر سرم اي آسياي دور زمان به هر جفا كه تواني كه سنگ زيرينم چو روي دوست نبيني جهان نديدن به شب فراق منه شمع پيش بالينم ندانمت كه چه گويم تو هر دو چشم مني كه بي وجود شريفت جهان نميبينم سعدي
-
4:26كاش كان دلبر عيار كه من كشته اويم بار ديگر بگذشتي كه كند زنده به بويم ترك من گفت و به تركش نتوانم كه بگويم چه كنم نيست دلي چون دل او ز آهن و رويم تا قدم باشدم اندر قدمش افتم و خيزم تا نفس ماندم اندر عقبش پرسم و پويم ديده بر ديده اويي چه خيال است و تمنا مگر آن گه كه كند كوزه گر از خاك سبويم دوش مي گفت كه سعدي غم ما هيچ ندارد مي نداند كه گرم سر برود دست نشويم سعدي
-
7:47من آن نقـش آفرين نقـاش پيـرم تو آن نقشي كه در دامت اسيرم زدم بر پـرده صـد بـارت دريـغـا نه آن بودي كه هستي در ضميرم پرتو كرمانشاهي
-
6:11صيا را بگوييد رحمي كند به حالم بندم گشايد از پا من خود شكسته بالم شرح غم دلم را خود با كه باز گويم؟ آن غمگساز از مهر گر ننگرد به حالم بوسه بر چشم تو جانا نزنم گو چه كنم؟ داغ دل از تو تمنا نكنم گو چه كنم؟ من سري دارم و جاني به كف از بهر نثار گر به پاي تو دلارا نكنم گو چه كنم؟ تن خود را كه شد از فيض چشم ات بيمار گر به لعل تو مداوا نكنم گو چه كنم؟ نظامي
-
10:29بيا جانا دل پردرد من بين سرشك سرخ و روي زرد من بين غم مهجوري و درد صبوري همه برجان غم پرورد من بين باباطاهر الهي آتش عشقم به جان زن شرر زان شعله ام بر استخوان زن چو شمعم بر فروز از آتش عشق بر آن آتش دلم پروانه سان زن باباطاهر اگر مستان هستيم از تو ايمان وگر بي پا و دستيم از تو ايمان اگر گبريم و ترسا و مسلمان بهر ملت كه هستيم از تو ايمان باباطاهر
-
2:04گردش چرخ به كامم كردي قرعه ي بخت به نامم كردي خواجه بفروختي ام صد ره و باز به يكي حلقه، غلامم كردي باده به جامم كردي ،باده به جامم كردي برو اي دوست! حلالت نكنم زندگي را تو حرامم كردي عمر هجرانِ تو هم گشت تمام ليك روزي كه تمامم كردي باده به جامم كردي، باده به جامم كردي شهريار
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه