تصنیفی در آواز دشتی با صدای مصطفی جلایی پور
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که چون همی سپرم
بر آستان مرادت گشادهام در چشم
که یک نظر فکنی خود فکندی از نظرم
چنین که در دل من داغ زلف سرکش توست
بنفشه زار شود تربتم چو درگذرم
چه شکر گویمت ای خیل غم عفاک الله
که روز بیکسی آخر نمیروی ز سرم
به خاک حافظ اگر یار بگذرد چون باد
ز شوق در دل آن تنگنا کفن بدرم
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که چون همی سپرم
بر آستان مرادت گشادهام در چشم
که یک نظر فکنی خود فکندی از نظرم
چنین که در دل من داغ زلف سرکش توست
بنفشه زار شود تربتم چو درگذرم
چه شکر گویمت ای خیل غم عفاک الله
که روز بیکسی آخر نمیروی ز سرم
به خاک حافظ اگر یار بگذرد چون باد
ز شوق در دل آن تنگنا کفن بدرم
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه