ترانه قدیمی، 1355
در کوچه ای که جز تو آواز عابری نیست
در دفتری که جز تو شعری و شاعری نیست
در کوچه باد هرزه است کسی اگر گذشته
در دفترم سکوت است شعری اگر نوشته
شبگرد مثل خفاش من کور و لال بودم
میلاد را ندیده رو به زوال بودم
از تو دوباره خورشید در ذهن من درخشید
در تن به جای خونم شعر و ترانه جوشید
شاعر تو بودی ای دوست
گقتی و من نوشتم
دست تو رهبرم بود نه خط سرنوشتم
میلادم از تو بوده پیش از تو من نبودم
در من نگفته گم شد شعری اگر سرودم
از تو دوباره خورشید در ذهن من درخشید
در تن به جای خونم شعر و ترانه جوشید
اکنون که خود فراموش سر تا به پا تو هستم
آزادم از تعلق بی باده مست مستم
آیا گشوده ای در بر این همیشه محتاج
آیا رسید وقت پروازه من به معراج
از تو دوباره خورشید در ذهن من درخشید
در تن به جای خونم شعر و ترانه جوشید
از تو دوباره خورشید در ذهن من درخشید
در تن به جای خونم شعر و ترانه جوشید
در کوچه ای که جز تو آواز عابری نیست
در دفتری که جز تو شعری و شاعری نیست
در کوچه باد هرزه است کسی اگر گذشته
در دفترم سکوت است شعری اگر نوشته
شبگرد مثل خفاش من کور و لال بودم
میلاد را ندیده رو به زوال بودم
از تو دوباره خورشید در ذهن من درخشید
در تن به جای خونم شعر و ترانه جوشید
شاعر تو بودی ای دوست
گقتی و من نوشتم
دست تو رهبرم بود نه خط سرنوشتم
میلادم از تو بوده پیش از تو من نبودم
در من نگفته گم شد شعری اگر سرودم
از تو دوباره خورشید در ذهن من درخشید
در تن به جای خونم شعر و ترانه جوشید
اکنون که خود فراموش سر تا به پا تو هستم
آزادم از تعلق بی باده مست مستم
آیا گشوده ای در بر این همیشه محتاج
آیا رسید وقت پروازه من به معراج
از تو دوباره خورشید در ذهن من درخشید
در تن به جای خونم شعر و ترانه جوشید
از تو دوباره خورشید در ذهن من درخشید
در تن به جای خونم شعر و ترانه جوشید
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان