آواز در مایه ی دشتی
می زنم هر نفس از دست فراقت فریاد
آه اگر ناله ی زارم نرساند به تو باد
چه کنم گر نکنم ناله و فریاد و فغان
کز فراق تو چنانم که بد اندیش تو باد
روز و شب غصه و خون می خورم و چون نخورم
چون ز دیدار تو دورم به چه باشم دلشاد
تا تو از چشم من سوخته دل دور شدی
ای بسا چشمه ی خونین که دل از دیده گشاد
از بن هر مژه صد قطره ی خون بیش چکد
چون برآرد دلم از دست فراقت فریاد
می زنم هر نفس از دست فراقت فریاد
آه اگر ناله ی زارم نرساند به تو باد
چه کنم گر نکنم ناله و فریاد و فغان
کز فراق تو چنانم که بد اندیش تو باد
روز و شب غصه و خون می خورم و چون نخورم
چون ز دیدار تو دورم به چه باشم دلشاد
تا تو از چشم من سوخته دل دور شدی
ای بسا چشمه ی خونین که دل از دیده گشاد
از بن هر مژه صد قطره ی خون بیش چکد
چون برآرد دلم از دست فراقت فریاد
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
6:10
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه