تصنیف نوا ساخته سورنا صفاتی
از کجا دم بزنم این غم اندوخته را
تا کجا شرح دهم خاطره ی سوخته را
مثل نی حادثه ی سوختنم پنهان است
هرنفس ناله ام افروختنم پنهان است
امشب از آتش و نیزار حکایت دارم
از جدایی تو بسیار شکایت دارم
لحظه هایم همه لب تشنه ی باران تو اند
دردهایم همگی دست به دامان تو اند
آسمان پیر شد از خاطره ی پر زدنم
سالها رفت که دنبال کبوتر شدنم
سینه ام غرق غبار است که بارانی نیست
خاک کوی تو شدن خواهش آسانی نیست
ای که نزدیکتری از همه آفاق به من
باز کن پنجره ای از نفس باغ به من
از کجا دم بزنم این غم اندوخته را
تا کجا شرح دهم خاطره ی سوخته را
مثل نی حادثه ی سوختنم پنهان است
هرنفس ناله ام افروختنم پنهان است
امشب از آتش و نیزار حکایت دارم
از جدایی تو بسیار شکایت دارم
لحظه هایم همه لب تشنه ی باران تو اند
دردهایم همگی دست به دامان تو اند
آسمان پیر شد از خاطره ی پر زدنم
سالها رفت که دنبال کبوتر شدنم
سینه ام غرق غبار است که بارانی نیست
خاک کوی تو شدن خواهش آسانی نیست
ای که نزدیکتری از همه آفاق به من
باز کن پنجره ای از نفس باغ به من
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه